کمی لبخند بزن
چرا ما وقتی در اتوبوس کنار کسی می نشینیم سلام نمی کنیم.
قرار است چهار الی پنج ساعت با هم همسفر شویم.
این موضوع کوچکی نیست.
مدت زمان کمی هم نیست.
شاید اتوبوس دچار حادثه شود و ما با هم مسافر آن دنیا شویم.
یا شاید جراحت ناچیز باشد و با هم در یک اتاق از بیمارستان هم اتاقی شویم.
اصلا چرا این همه فکر بد و منفی.
از این مصاحبت چند ساعته شاید از هم چیزهایی یاد گرفتیم.
هر کدام از ما گنجینه خاطرات و حرفها و اسرار هستیم.
شاید من خواستم صندوق خاطراتم را برایت باز کنم.
ایکاش یک لبخند میزدی حداقلش. کمی کج و معوج شدن عضله های صورتت برای شکل گیری یک لبخند ناچیز و بی خرج, ورزش و نرمشی است برای صورتت.
آنقدر که اخم کرده ایم و عبوس هستیم این روزها, با هزار کوزه عسل هم نمیشود ما را مزه کرد و بلعید.
این لبخندها و سلام و مصاحبت ها را از هم دریغ نکنیم.