درس زندگی: صبر
این روزها به نتیجهی خیلی خوبی رسیدم. بعد از بیست و یک سال زندگی زیر یک سقف دارم نتیجه صبر و شکیباییم را میبینم. تکلیف صبر در زندگیم مشخص شد. سالها کاشتم و اکنون دارم درو میکنم. محصول لذتبخشی است. من و همسرم، هر دو بسیار تلاش کردیم. حالا در کنار هم چفت شدیم. ناسوریها را تحمل کردیم و رنجمان تبدیل به گنج شد. گنج ارزشمندِ عشق معنوی، عشق حقیقی...
اینها افسانه نیست، فقط توی کتابها نیست. گاهی به اطرافمان نگاه کنیم. حتما نمونههای واقعیش را مییابیم. حتما در خودمان هم هست. بگرد و آن مروارید صبر را در صدفِ خودت بیاب و به کارش بگیر. خیلی کارساز است.
همه ما آزمون و خطا زیاد داشتیم. بارها تجدید شدیم، گاهی مشروط و گاهی رفوزه. اما باید بمانیم. نباید صحنه را خالی کنیم. باید ماند و اصلاح شد و اصلاح کرد. گاهی باید بسوزیم و بسازیم.
سرگذشت شمع را به خاطر بیاورید.
یا همین پیلههای ابریشم: سرانجام پیله و کرم ابریشم میشود پارچه ابریشمی زیبا یا نخ ابریشمِ گره خورده بر تابلو فرش ابریشمیِ بسیار زیبا بر دیوار خانهمان؛ هر بار نگاه کنیم و یاد صبر بیفتیم.
در شرایط ناسور زندگی، کنار هم باشیم. به حرفهای هم گوشِ دل دهیم.
صبر پیشه کنیم. فکر میکنم باید گفت: ز گهواره تا گور صبر پیشه کن!
اگر با هر مشکل و ناسوری، میدان را خالی کنیم و قصد عقبنشینی داشته باشیم، پس تکلیف صبر چه میشود؟
در آن صورت باید صبر را از فرهنگ انسانیت و فرهنگ شیعه و فرهنگ واژگان حذف کرد.
اَلصَّبرُ اَن یَحتَمِلَ الرَّجُلُ ما یَنوبُهُ و َیَکظِمَ ما یُغضِبُهُ؛
صبر آن است که انسان گرفتارى و مصیبتى را که به او مى رسد تحمل کند و خشم خود را فرو خورد.