توصیفهای بکر در داستان
خانم سارا عرفانی، نویسنده پنجشنبه فیروزهای، برایم نوشت:
«یه فوت داستان نویسی بگم بهتون، برای ویرایش لحاظ کنید. شایدم بدونید. در توصیفها دنبال خلق تعابیر جدید باشید گاهی وقتها. توصیفهای بکر.»
خانم سارا عرفانی، نویسنده پنجشنبه فیروزهای، برایم نوشت:
«یه فوت داستان نویسی بگم بهتون، برای ویرایش لحاظ کنید. شایدم بدونید. در توصیفها دنبال خلق تعابیر جدید باشید گاهی وقتها. توصیفهای بکر.»
حتما همه دنیای مجازی مطلع هستند که من یک دختر 15 ساله دارم. من و این دخترک، داستانهای زیادی با هم داریم. دعواها، آشتیها، قهرها و خلاصه کلی ماجرا داریم.
روزهای پنجشنبه اوج این مادری و دختریهاست. چون غزاله تعطیل است و در جوار من!
من و غزاله حرفهای مشترک زیادی داریم. مثلا زمانهایی که میروم دم مدرسه دنبالش، همین چند دقیقه میشود یک تجربه مشترک. بعد همین لحظات شیرین را بارها و بارها برای هم تعریف میکنیم. گاهی این اتفاقات فقط برای خودمان جالب و خندهدار است و ممکن است حتی برای پدر غزاله هم جالب نباشد. هر کدامِ این اتفاقات برای خودش کد و رمز دارد. مثلا کد دیروز "سلام مرادی" است. یا مثلا کد "ریموتو بزن"، یا "این عزیز نازنین". این کد و رمزها فقط برای من و غزاله قابل درک است. ما با هر کدام از این کدها کلی خندیدیم و روزگار گذراندیم.
از دیگر حرفهای مشترک من و دخترم، رستوران امیر و ماجراهای آن است. میتوانیم ساعتها بنشینیم و از رستوران امیر برای هم حرف بزنیم.
مقوله هنر هم از دیگر مشترکات ماست. فیلم، سریال، هنرپیشه، خواننده، آهنگ و کنسرتها و حتی فضای مجازی و اتفاقاتش هم برای هر دویمان جالب است. اگرچه سلیقه متفاوتی داریم. اما میتوانیم در موردش با هم حرف بزنیم. فوقش اولِ مذاکره، وسط یا آخرش دعوایمان میشود. این هم بخش هیجانانگیز ماجراست که بعدش آشتی در پیش دارد!
مقوله کتاب، یکی از مهجورترین نقاط مشترک من و دخترم هست. این همه سال نتوانستم در این مورد با او به تفاهم و اشتراک برسم. دخترم خیلی اهل کتاب نیست. تنها نقطه اشتراک من و او، خلاصه میشود در کتاب "پنجشنبه فیروزهای". اسم شخصیت اصلی داستان "غزاله" است. به همین خاطر تحریکش کردم که کتاب را بخواند. الهی شکر کتاب برایش جالب بود و به قول خودش بیش از پنج بار دورهش کرده! بعد از این کتاب "لبخند مسیح" و "هدیه ولنتاین" را خواند. خلاصه با سیاست و تدبیر زیرکانهی مادری توانستم نقطه مشترک دیگری با دخترم به دست بیاورم. بعد از خواندن آثار خانم سارا عرفانی، ما میتوانیم در موردش با هم صحبت کنیم.
استاد داریوش فرضی هم از دیگر مشترکات من و غزاله است. آقای فرضی استاد ادبیات معاصر دوره لیسانس من بودند. از آن اساتید تاثیرگذار و باسواد. من نویسندگان ایرانی و معاصر را از کلاس درس ایشان شناختم. بعد از سالها، هنوز کلاس و درس ایشان در ذهنم مانده. حالا ایشان دبیر ادبیات دخترم هستند. دخترم همیشه از ایشان تعریف میکند. امروز کلی با هم در مورد استاد فرضی صحبت کردیم.
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد
باقی همه بیحاصلی و بیخبری بود
پ.ن: با توجه به تجارب مثبت و منفی دیگران و اطرافیان به این نتیجه رسیدم که والدین باید بگردند و ببینند در چه موضوعاتی با فرزندانشان اشتراک دارند. اگر نقاط مشترکی پیدا نشد، نقاط مشترک ایجاد کنند، بسازند. بعد در مورد این نقاط مشترک با هم گفتگو کنند. گفتگو چیزی است که در جامعه فعلی مهجور واقع شده. آنقدر با هم گفتگو نکردیم که اکثریتمان حتی آداب و شرایط و اصول اولیه گفتگو را هم بلد نیستیم. شاهدش گفتگوها و بی اخلاقیهای مکرر در شبکه های اجتماعی است.
زبانشناسی اجتماعی یا جامعه شناسی زبان شاخهای از علم زبانشناسی است که به بررسی زبان و گونههای زبانی افراد جامعه میپردازد و چرایی و چگونگی فرمها و تفاوتهای زبانی را مورد بررسی قرار میدهد. عواملی نظیر سن، تحصیلات، طبقه اجتماعی، محل زندگی و ... در گوناگونی زبانی گویشوران تاثیر دارد. موضوعاتی نظیر واژگان، تلفظ و چگونگی صحبت و کلام گویشوران زبان و گویشها در این شاخه از علم زبان شناسی میگنجد. جامعه شناسی زبان به ما می گوید که چگونه فرهنگ و عوامل اجتماعی بر زبان افراد تاثیر می گذارد. در این مطلب قصد دارم از منظر جامعه شناسی زبان اشاره کوچکی به برخی از ابهامات رمان پنج شنبه فیروزهای داشته باشم.
تقریبا ابتدای رمان در قسمت پیش درآمد، وجود برخی کلمات تابو(بیکینی) و رفتارهای کلامی زشت و زننده دانشجویان در محیط کلاس(صحبت از بوی ادکلن) برایم سنگین بود. انگار توی ذوقم خورده بود که چرا باید این کلمات و مضامین در داستان وارد شود. البته این را به فال نیک میگیرم. این توی ذوق خوردن یعنی هنوز این چیزها با وجود فراوانیش برای من آنقدر عادی نشده که به راحتی از کنارش بگذرم. هنوز به من برمیخورد این رفتارهای ناهنجار و برخی بیبندوباریها در میان قشر دانشجو و بیانش در یک کتاب که شهرتش نسبتا دینی-مذهبی است. اما باید قبول کرد که این بخشی از واقعیت جامعه عمومی و جامعه علمی و دانشگاهی ماست. در این سالهای تدریس، بارها شاهد انواع این رفتارها بودهام(مخصوصا این اواخر): دست دادن و کناربه کنار هم راه رفتن و خندههای بلند دختروپسرها در راهروها و حتی سر کلاس و نوع حرف زدن و کاربرد کلمات تابو و هنجارشکنیهای کلامی. بارها از کنار کلاسهایی گذشتهام که فقط یک دختروپسر کنار هم نشسته اند و یا دو دخترو یک پسر و یا دو پسر و یک دختر و خلاصه انواع مثلث عشقی و دیگر اشکال هندسی! تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل.
بنابراین وجود کلمات و اصطلاحات مربوط به تکنولوژی و موبایل و اینترنت و اصطلاحات رایج بین جوانان نظیر فیک و برند و غیره و همچنین تابوشکنی کلامی در کتاب پنج شنبه فیروزهای کاملا منطقی است: سرکار خانم سارا عرفانی، نویسنده کتاب، برای نشان دادن وضعیت جوانان در جامعه و ارتباطات فعلی آنان دست به دامن کلمات و مفاهیم تابو هم شده است که البته جامعه شناسی زبان وجود این تابوشکنیها را توجیه میکند: این ناهنجاریها بخشی از جامعه نوجوانان و جوانان است. به عبارتی میتوان گفت زبان کودکان، نوجوانان و جوانان و به طور کلی زبان نسل فعلی خیلی پاکیزه و یکدست نیست؛ زبانی است که هم تابوشکنی فراوان دارد و هم پر از واژههای خارجی و مربوط به تکنولوژی است.
رامبد جوان در برنامه خندوانه از مسعود فراستی میپرسد: در ده سال گذشته فیلم عالی داریم؟ میگوید: نداریم! جوان با تعجب میپرسد: در 20 سال، 30 سال گذشته؟ و همچنان مسعود فراستی بسیار محکم پاسخ میدهد: نداریم! فیلم عالی نداریم!
مسعود فراستی از دید خود به عنوان منتقد مطرح و جنجالی و با توجه به تحصیلات و تجارب خود در زمینه نقد و فیلم این چنین نظر میدهد. شاید به نظر من و شما بتوان چندین فیلم خوب و عالی را مثال زد.
در عرصههای دیگر هنر هم همین طور است. هنر از ذهن و اندیشهی هنرمند میجوشد و حواس مخاطب نیز آنها را دریافت میکند: با چشم و گوش و لامسه و ... . وقتی سرچشمهی هنر اندیشه است و مقصد هم اندیشهی مخاطب، پس اینجا با تضاد و گوناگونی سلایق سروکار داریم. شجریان برای عدهای میشود مرد موسیقی ایران و محسن یگانه برای گروهی دیگر. فهیمه رحیمی میشود بهترین بانوی رمان نویس برای نسل نوجوان و جوان و رضا امیرخانی برای گروهی دیگر؛ فردوسی میشود بزرگمردِ پارسی زبان ایران و همین شاهنامه نویس قَدَر برای عدهای دیگر عجیب و غریب و کهنه!
در برخورد با آثار هنری، ما با گوناگونی و تنوعِ اندیشهها، افکار، سلایق و تجارب شخصی مخاطب روبرو هستیم. برخی از مخاطبان کمالگرا هستند و همیشه منتظر یک چیز عالی و برترینها هستند که البته از قضا این اثر عالی و برترین هم هیچ وقت متولد نمیشود!
در مورد پنج شنبه فیروزهای، همچنان از لحاظ دینی و مذهبی تمام قد به احترامش میایستم و از آن دفاع میکنم. تاکید میکنم از لحاظ دینی و مذهبی و کشش داستانی و بهروز بودن آن. اما این دفاعِ تمام قد به این معنا نیست که این اثر عاری از نقاط ضعف میباشد؛ که اگر کسی در مورد ادبیات و هنر چنین فکر کند، دچار اشتباه اساسی شده است؛ چرا که ادبیات و هنر تمامی و غایت ندارد. اگر بگوییم این اثر کمال و تمام است که دیگر باید اندیشه را تعطیل کرد، درِ دانشگاهها و کتابخانهها را تخته کنیم و دیگر اندیشه و تفکر هم نکنیم! چون دیگری برای ما تمام و کمال فکر کرده و تفکر و خلاقیت و هنر را به اتمام رسانده و دیگر چیزی کفِ دیگ هنر نمانده است!
ویژگی هنر همین است: تنوع و بازبینی و بازنگری و بازاندیشی. برای همین است که از کلاسیکهای جهان فقط یک عنوان فیلم و تاتر نداریم: هر کارگردان از زاویه نگاه خود به اثر هنری میاندیشد: همچنان هملت و شاه لیر و ... با کارگردانان مختلف دارد اجرا میشود.
سرکار خانم سارا عرفانی موضوع بسیار مهمی را درونمایه رمان خود قرار دادند که از این نظر بسیار قابل تقدیر است. موضوع زیارت و کیفیت آن و معرفی زیارت جامعه کبیره در رمان و نیز ارایه بحث حجاب با ریزهکاریهای آن(غزاله با روسری و گیره روسریاش خیلی درگیر است) و حجاب مرتب و شکیل(سِت بودن گیره روسری با رنگ آن)، کار بسیار ارزندهای است. همچنین معرفی کتاب "ادب فنای مقربان" نیز بسیار مفید بوده است. خواننده پیگیر و دقیق با استفاده از اینترنت به دنبال کتاب ادب فنای مقربان میرود و در این جستجو با آیت الله جوادی آملی و دیگر آثار هم آشنا میشود. اینجاست که رمانخوانی در خدمت معرفی کتاب و ترویج کتابخوانی قرار میگیرد: کتاب در خدمت کتاب؛ هنر رمان در خدمت کتاب و کتابخوانی!
سرکار خانم سارا عرفانی زحمت کشیدند و یادداشت مرا در صفحه اجتماعی خود بازنشر دادند. چند نفر از مخاطبان ایشان هم برای من کامنت خصوصی گذاشتند که: چرا دارید کتاب ایشان را تبلیغ میکنید؟؟؟ چه سودی برای شما دارد؟؟؟
لازم به ذکر است من اگر دنبال سود بودم که برای کتاب خودم (زنان دات آیتی و Modern Passages ) تبلیغ میکردم. کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی! من به دنبال سود اخروی این تبلیغ هستم. معتقدم که اگر این کتاب مذهبی و دینی و یا هر کتاب و اثر دیگری بتواند بر روی کسی تاثیر مثبتی بگذارد، مسلما و بدون تردید اجر اخرویاش شامل من هم میشود؛ و این اجر اخروی و دنیوی حتی تا چندین نسل بعد از من هم ادامه دارد. به این مسئله اعتقاد قوی دارم. در مورد پنج شنبه فبروزهای هم از لحاظ دینی و مذهبی تمام قد به احترامش میایستم و از آن دفاع میکنم. تاکید میکنم از لحاظ دینی و مذهبی و کشش داستانی و بهروز بودن آن.
اخلاق بد دیگری هم دارم: وقتی کتاب خوبی میخوانم و یا مطلب جالبی یاد میگیرم و یا فیلم خوب و روانی میبینم دوست دارم برای تمام دنیا جار بزنم و بگویم: ایهاالناس من از این مطلب لذت بردم؛ بفرمایین سفره باز است، شما هم بفرمایین لقمهای آماده کردهام؛ فقط کافی است دهان مبارک را باز نموده و میل نمایید! ببینید چه گواراست! نوش جان روح و روانتان.
در پستهای بعدی به طور اختصاصی به نکات مبهم و سوال برانگیزِ پنج شنبه فیروزهای خواهم پرداخت.
با خواندن کتاب پنج شنبه فیروزهای تمام مدت حس میکردم نویسنده از دل من میگوید. انگار حرفهای من دارد تکرار میشود؛ مخصوصا در مورد زیارت و کیفیت زیارت درست و اساسی.
سرکار خانم سارا عرفانی با این کتاب سرمایهگذاری عظیمی کردهاند: از این به بعد هر یک از خوانندگان کتاب پنج شنبه فیروزهای که به مشهد مقدس مشرف شود و یا زیارت جامعه کبیره بخواند، حتما یاد خانم عرفانی با آنها همراه است و ایشان هم در زیارت خوانندگان شریک خواهند بود. این یعنی یک سرمایهگذاری دینیِ مدرن، یک عاقبت اندیشی بسیار زیرکانه. در واقع خانم عرفانی بازار بورس زیارت امام رضا(ع) را در انحصار خود درآوردهاند و هر یک از خوانندگان این کتاب نیز، در حال مشارکت در این بازارِ سرمایه عظیم هستند.
نویسنده برای نوشتن رمان و داستان نیاز به مواد اولیه و خام دارد تا بتواند محصول نهایی که نامش رمان است تحویل خواننده دهد. خالق رمان مواد خام را در تنور سلیقه و ذوق ادبیاش میپزد و شاخ و برگ به آن میدهد و با آرایههای ادبی تزیینش میکند و سرانجام در ویترین نگاه خواننده قرار میدهد. کار نویسنده از جهات مواد خام و اولیه شباهت بسیاری به کار آشپزی دارد: آشپز هم مواد اولیه دارد و باید از این مواد خام، غذایی برای خورندگان طبخ کند. غذایی که مناسب سن و ذائقه و نیاز بدنی خورنده باشد. گاهی مواد اولیه یکسان است، اما غذا و محصول نهایی دو آشپز بسیار متفاوت. در خیلی از موارد هم مواد خامِ آشپزها متفاوت است و مسلما غذای طبخ شده هم یکسان نخواهد بود. اما چه خوب میشود که آشپز مواد اولیهی سالم و تازه انتخاب کند و غذایی خوشمزه، سالم و خوش رنگ و بو بپزد. و این همان کاری است که نویسندگان باسلیقه انجام میدهند: کتابی سالم و خوش رنگ و بو و مناسب با نیاز جامعه امروز.
مواد خامِ رمان و داستان معمولا شامل تجارب شخصی نویسنده، تخیلات و توهمات، موضوعات اجتماعی-فرهنگی-سیاسی، ادبیات و شخصیتها و حوادث تاریخی و اتفاقات روز میباشد. بر همین اساس، رمان پنج شنبه فیروزهای توانسته شالوده و ستونش را بر پایه مواد خامِ اصولی و نیاز جامعه امروز بنا کند. به عبارتی رمان پنج شنبه فیروزهای یک رمان "بهروز" است و سرکار خانم سارا عرفانی این رمان را براساس نیازها و موضوعات جامعه فعلی ما نگاشته اند. به گمانِ نگارنده این سطور، موارد زیر میتواند بخشی از مواد خام و اولیه رمان پنج شنبه فیروزهای باشد:
* تجارب شخصی نویسنده، مهمترین منبع نوشتن رمان پنج شنبه فیروزهای میباشد. همهی ما شیعیان حداقل سالی چند بار شخصا مشرف به زیارت امامزادهها، شاه عبدالعظیم، ابن بابویه و دیگر اماکن مقدسه میشویم. حال بگذریم از بسیاری افراد که حتما باید سالی یک بار چشمشان به ضریح حرم امام رضا(ع)، ضریح حرم امام حسین(ع) و بین الحرمین، نجف و سامرا و کاظمین روشن شود. از قبرستان بقیع چیزی نمینویسم که دلمان ریش میشود. ماده خام اولیه رمان پنج شنبه فیروزهای، عمل زیارت و آداب زیارت است که از همان ابتدای طفولیت همه شیعیان با آن سروکار دارند: وقتی با بچهها به امامزادهها و اماکن مقدسه میرویم در گوششان میخوانیم که درودیوار این فضا را ببوسند و البته خودشان با چشمان خود شاهد هستند که پیروجوان چطور دست به سینه و در کمال ادب وارد این فضاها میشوند و حتی به هنگام خروج نیز به امامزاده پشت نمیکنند. اعیاد و مراسم عزاداریها با زیارت گره خورده است. شیعه با زیارت زندگی میکند. ادبیات شفاهی و تعارفات زبانی بسیاری در خصوص زیارت داریم. مثلا:
سال نو: دوست داریم سال نو را با زیارت شروع کنیم و برای هم آرزوی زیارت مکانهای مقدسه را داریم.
لباس نو: انشاءالله با این لباس بروی زیارت.
خانهی نو: انشاءالله سفره زیارت بیندازی.
دعای خیر: انشاءالله بروی زیارت.
آرزو و آمال: همه آرزوی زیارت داریم. همیشه بخشی از پساندازمان را برای زیارت کنار میگذاریم(حداقل در گذشته چنین بوده)
مسلما نویسنده کتاب تجارب و مشاهدات بسیاری از زیارت امام رضا(ع) داشته اند و در نگارش کتاب از آن بهره گرفته اند.
* اعتقادات شیعه در مورد زیارت و آداب زیارت و مخصوصا زیارت جامعه کبیره، و تفسیر و ترجمه آن بخش مهمی از مواد خام رمان پنج شنبه فیروزهای است. نویسنده در قسمتهای مختلف از این مواد خام بهره برده و توانسته کتاب را با عبارات این زیارت مهم شیعه آراسته کند.
* آموزههای دینی و جنبههایی از عرفان و چگونگی ظهور عرفان در سطح جامعه و زندگی روزمره نیز جزو مواد خام این رمان میباشد که نویسنده زیرکانه در قسمتهایی ازداستان متجلیشان کرده است.
* مسایل مهم روز از قبیل مشکلات ازدواج جوانان، ارتباطات آنان در دانشگاه و جامعه، رفتارها، هنجارها و ناهنجاریهای موجود در دانشگاه و ارتباطات مجازی نظیر پیامک و ایمیل و شبکههای اجتماعی نیز بخش مهمی از مواد خام این کتاب است. زندگی دانشجویی و ارتباطات نسل جوان، سبک زندگی، زبان و عبارات امروزی جوانان و نوع پوشش و حجاب نیز مواد اولیهی خوبی برای رمان تشکیل داده اند.
هر یک از موارد ذکر شده بسیار موجز و خلاصه بیان شده و مسلما در مورد هر یک، مخصوصا آخرین مورد، میتوان به تفصیل صحبت کرد.
ادامه دارد....
امروز خواندن کتاب "پنج شنبه فیروزهای" نوشته سرکار خانم سارا عرفانی به اتمام رسید. اگرچه معتقدم خواندن کتاب تمام نمیشود؛ بلکه یک شروع تازه است. به نظر من هر کتابی شروع یک زندگی است. یک زندگی تازه، یک بینش نو، یک جهانبینی جدید. یعنی اگر چنین نباشد که اصلا چرا باید کتاب بخوانیم؟ باید با خواندن کتاب تغییری در خواننده پدید آید.
کتاب "پنج شنبه فیروزهای" هم از این قاعده جدا نیست؛ بلکه به خاطر موضوع خاص کتاب بسیار هم تاثیرگذار است. این کتاب یک رمان دینی-مذهبی است. چند سال پیش هم از جناب آقای سیدمهدی شجاعی کتاب "کمی دیرتر" و "طوفان دیگری در راه است" خواندم و برایم همینقدر تاثیرگذار بود.
"پنج شنبه فیروزهای" اسفند ماه منتشر شد و در این مدت از طریق اینترنت و مخصوصا اینستاگرام در جریان مراسم رونمایی و نقدها و میزگردهای کتاب بودم. اما سعی میکردم اصلا پیگیر اخبار و جزییات نقدها نباشم تا با ذهنی پاک به استقبال کتاب بروم. در مورد فیلم هم دوست ندارم نقدها را بخوانم. تا قبل از خواندن یا تماشای فیلم، همین قدر که یک جمله در مورد موضوع فیلم یا کتاب بدانم برایم کافی است. دوست دارم آثار هنری را خودم کشف کنم؛ پیچ و مهره و ساختار اثر هنری را خودم باید کشف کنم.
در مورد پنج شنبه فیروزهای هم تقریبا همین را میدانستم: "داستان کتاب در مورد زیارت امام رضا علیه السلام است و یکی از شخصیتهای داستان هم همنام دخترم غزاله است!"
ادامه دارد...