همچون مروارید در دل صدف کج و کوله
دخترم دیروز امتحان ادبیات فارسی داشته. امتحان استانی بود. حالا امروز صبح وقتی دید در حال تایپ خیلی کلافه هستم و نمیدانم با خودم چندچندم، آمده کنارم نشسته، میگوید: مامان، میدونستی جلال آل احمد در مورد نیما یوشیج گفته: «همچون مروارید در دل صدف کج و کوله سالها بسته ماند*»؟
گفتم: یعنی کسی قدرش را ندانست؟
ذوقزده میگه: از کجا فهمیدی؟
گفتم: خوب، صدف و مروارید کنایه از همین مفهوم است.
گفت: مامان، با این جمله یاد تو افتادم. کسی قدر تو رو نمیدونه. کتابهات ...( و حرفش را خورد)
گفتم: یعنی من کج و کولهام؟
گفت: نه. کج و کوله استعاره از جامعه است!
بعد میرود دفترش را میآورد و برایم میخواند: "منظور از صدفِ کج و کوله میتواند روزگار ناسازگار نیما باشد که قدر کار ارزنده نیما را ندانست!"
ای دل غافل، دخترم هم مثل خودم کلهش بوی قورمه سبزی میده!
نکته مهم : این یک اصل روانشناختی است؛ والدین از نظر فرزندانشان همیشه بهترینها هستند و بچهها دوست دارند آنها را قهرمان ببینند. حالا من قهرمان دخترم هستم. همین برای من بس است.
* کتاب ادبیات فارسی/ سال اول دبیرستان/ ص 153