گزارش یک زبانشناس

هر آنچه مربوط به زندگی است

گزارش یک زبانشناس

هر آنچه مربوط به زندگی است

گزارش یک زبانشناس
پیوندهای روزانه

مادرانه‌های منِ مثلا مادر

دوشنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۵۱ ب.ظ


     گاهی در مادر بودن و به کار بردن لفظ مادر برای خودم، خجالت می‌کشم!

مثلا منم مادرم و زنی که مادر چند فرزند هست هم مادر است؟ گاهی میزانِ مادر بودن را در تعداد فرزند می‌دانم؛ گاهی در میزان زحمتِ بزرگ کردن فرزند و گاهی در میزان غم و اندوهی که از ناحیه فرزند به مادر منتقل می‌شود.


   این وسط‌ها مادرهایی هم هستند که مادربزرگ و خاله و عمه فرزندشان را بزرگ می‌کنند؛ ولی همچنان لفظ مادر را یدک می‌کشند.

   مادرهایی هم پیدا می‌شوند که طفلکی‌ها هم پدر هستند و هم مادر! در فرهنگ لغت برای توصیف این نوع مادرها چه کلمه‌ای داریم؟

   گاهی خودم را با مادربزرگ‌هایم مقایسه می‌کنم. مادرِ پدرم در جوانی با پنج بچه بیوه شد و خودش هم مادر بود و هم پدر.


   بیشتر و بیشتر در مورد مفهوم مادر فکر کنیم؛ حتما به موردها و کِیس‌های(امروزی حرف بزنم تا همه بفهمند) بهتری می‌رسیم. یکی از این موارد "اُکازیون" لفظ مادران چشم به راه است.

   مادرانی که سالهاست؛ نه یک سال، نه دو سال، نه پنج سال، نه ده سال، ... بلکه برخی بیش از سی سال است چشمان‌شان به در است و گوش‌هایشان به زنگ در، که ان شاءالله روزی از راه می‌رسند.


    مادری را می‌شناسم که پسرش خلبان بود؛ و مفقودالاثر شد؛ می‌فهمید مفقودالاثر یعنی چه؟ یعنی هیچ اثری از او نیست. مثل اینکه دور از جان، بچه شما از خانه برود بیرون و دیگر خبری از او نیاید!(خدا نیاورد آن روز را) دیدید؟ حتی همین مثال من هم شما را و حتی خودم را به هم ریخت: چه نازک دل و حساسیم ما! چقدر مادریم ما! حتما مادریِ ما از مادریِ مادران چشم به راه بیشتر است! مثلا شنیدید می‌خواهند کسی را نفرین کنند، می‌گویند: الهی خبرت بیاید! اما این مفقودالاثرها حتی خبرشان هم نیامد؛ حتی قاصدکی هم برای این مادران نیامده تا کمی دلشان قرص شود ...

   خلاصه این مادر عزیز، که توی روستا زندگی می‌کند از روزی که(یعنی سی و دو سال پیش)، فرزندش رفت جبهه تاکنون هر وقت هلی کوپتری، هواپیمایی، چیزی در آسمان ببیند تا کیلومترها دنبالش می‌رود؛ تا جایی که هواپیما در آسمان ناپدید شود. مردم روستا دیگر او را می‌شناسند. اگر چه او دیگر کسی را نمی‌شناسد. این پیرزن فقط صدای هواپیما را می‌شناسد. ظاهرا به مرور زمان حواس و خاطرات خود را از دست داده است و فقط خاطره پسرش در ذهنش مانده است.


   حالا تصور کنید این مادرانی که فرزندشان غواص بودند و دیگر خبری از آنها نشد. آنها به کجا پناه می‌بردند. طفلی‌ها هر بار که رودخانه‌ای، دریایی، مخزن آبی، برکه‌ای، چشمه‌ای می‌دیدند چه می‌کردند؟


دیگر کلام یاری نمی‌کند. واژه‌های زبان کافی نیست. زبان کم می‌آورد.

خجالت می‌کشم بگویم: منم مادرم!


پ ن : لطفا فکری به حال فرهنگ لغت فارسی بکنید. برای این مادرها مدخلی باز کنید: "مادران چشم به راه"


موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۴/۰۳/۲۵
طاهره مشایخ

مادرانه

نظرات  (۵)

۲۵ خرداد ۹۴ ، ۱۴:۱۲ سعید حسن زاده
دعا میکنم و امیدوارم روح این شهدا با مولاشون ابا عبدالله محشور بشه و این مادرها هم مزد چشم انتظاریشون رو از مادر سادات بگیرند.


متن زیبایی بود.
به ما هم سر بزنید
پر از احساس....ممنون

واقعا نمیشه حالشون رو درک کرد من هم از نزدیک یکى از این مادران بزرگوار رو ملاقات کردم و هم سخنشون شدم
۲۶ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۰۰ زینب سادات
فکر کن ما که خدا رو داریم حال مادران چشم به راه مون چه قدر خووووووبه
بدبخت اون مادرانی که بچه های ناپیدا و گم شده در جنگ های جهان دارن و خدا هم ندارن
فقط خداست که دل این مادرها رو گرون میخره... خوب فروختن دل شون رو..... دل دادن و خدا رو گرفتن... بچه دادن و لبخند خدا رو گرفتن....
خوش به حال شون
به من هم میگن مادر؟

مادر ....

فیلم شیار 143 هم خوب نشون داده بود این چشم به راهی را ... ایشالله که هیچ مادری این سختی ها را تجربه نکنه ... و ایشالله خدا صبر بده به این مادران چشم به راه و از چشم به راهی دربیایند ....

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی