گزارش یک زبانشناس

هر آنچه مربوط به زندگی است

گزارش یک زبانشناس

هر آنچه مربوط به زندگی است

گزارش یک زبانشناس
پیوندهای روزانه

«وقت بودن» با پدیده «قسمِ زن طلاق»

جمعه, ۳۰ مهر ۱۳۹۵، ۱۲:۴۴ ب.ظ


جناب جلیل سامان که با عنوان کارگردان شناخته شده بودند، اولین رمان خود را منتشر کردند. کتاب «وقت بودن» که در واقع رمانی است از فیلم اکران نشده ایشان دارای موضوع حساس اجتماعی، فرهنگی است که شاید برای بسیاری از خوانندگان تازه باشد، اما برای مردمانی که داستان از آنجا شکل گرفته بسیار ملموس و سالهاست که با آن دست و پنجه نرم می‌کنند.

کتاب سبک، خوشدست و دارای تعداد واژگان نسبتا کمی است و با همین کوچکی و کم حجمیش توانسته معضلات مهم اجتماعی و فرهنگی اعتیاد، قاچاق مواد مخدر، فقر، بیکاری، بی‌سوادی، نبود امکانات رفاهی و مشکلات مناطق مرزنشین را نسبتا در قصه خوب نشان دهد. خواننده و کتابخوان حرفه‌ای اگر دل بدهد می‌تواند در چند ساعت کتاب را تمام کند. اگرچه حیف است. چرا که داستانی که سوژه خوبی دارد مثل غذای لذیذ می‌ماند، آدم دوست دارد کم کم بخورد و در طولش مدام بگوید به به تا مزه خوب غذا تا مدتها زیر زبانش باقی بماند.

«وقت بودن» خواننده را به سفر اجتماعی، فرهنگی، انسانی، دینی، آیینی می‌بَرد. گزیده کلام زیبایی در مورد کتاب و کتابخوانی داریم با این مضمون: «خواندن یک کتاب خوب، مثل سفر رفتن است.» یعنی با خواندن یک کتاب خوب انگار که به سفر رفته‌ایم. خالق «وقت بودن» با کلمات و عباراتش دست ما را می‌گیرد و به دنیای جدیدی می‌برد. دنیایی که به خیالش برای خودش آشنا و برای ما جدید است. درسته! اما خواننده خوش فکر از دل همین دنیای آشنای نویسنده می‌تواند خودش سفر دیگری آغاز کند و به کشفیات بیشتری دست یابد.

جناب جلیل سامان با کتابش ما را به سیستان و بلوچستان می‌برد. از همان ابتدا، سفر خواننده در قالب سفر واقعی آغاز می‌شود. خواننده با دو شخصیت اصلی داستان کاظمی(رییس پاسگاه) و جان محمد با اتوبوس وارد شهر می‌شود. افتتاحیه اکشن‌وار و هفت تیرکشی کاظمی و تندخویی و کله شقی جان محمد، از همان اول آغاز به خواننده گوشزد می‌کند که قصه‌ی ماجراجویی در انتظارش می‌باشد و خواننده مشتاق به خواندن بقیه داستان می‌شود. شخصیت‌های اصلی داستان و موقعیت سوق الجیشی مکان داستان همه قابلیت ماجراجویی دارند: کاظمی کارمند نظامی وظیفه شناس و جان محمد هم یک بلوچ زحمتکش و مغرور که البته چند سالی بی‌گناه به اتهام قتل در زندان بوده و خواننده از همان اول فکر می‌کند فکر انتقام در سر دارد!

جلیل سامان راهنمای ماست در این سفر و ما را به دل کویر و در میان مردم بلوچ می‌برد و ذهنمان را می‌سپارد به فرهنگ و رسوم و سبک زندگی مردم بلوچ. در ذهن اکثریت ما، اسم سیستان و بلوچستان با مواد مخدر و قاچاقچیان و اشرار و درگیری‌های مرزی عجین شده است. اما نویسنده قالب شکنی می‌کند و در صفحه دوم داستان از زبان شخصیت اصلی می‌نویسد: «خوشحال بود که به سرزمینی پا می‌گذارد که زمانی مهد تمدن ایران بوده است. به رستم فکر کرد و سیستانی که می‌گفتند در روزگار رستم، بسیار پهناورتر از این بوده است.»

قصه شروع می‌شود. جان محمد بعد از سالها توانسته حداقل در ظاهر به زندگی آرامی برسد و به وصال زن جوانش که سالها از او دور بوده برسد و دوباره طعم عشق را تجربه کند. رییس پاسگاه هم در حال تعامل با مردم ناحیه است. میانه داستان(ص110)، وقتی خواننده لحظه لحظه منتظر حمله قاچاقچیان مواد مخدر یا هجوم اشرار است، ناگهان نویسنده موضوع مهمی را مطرح می‌کند و چالش و درگیری اصلی شروع می‌شود: «قسم زن طلاق»!

موضوعی که بار تمام ریزه کاری‌های ادبی و عناصر داستان را به دوش می‌کشد و ذهن خواننده و مخصوصا خواننده‌ی زن را آشفته و مشوش می‌کند. درواقع از حالا به بعد موضوع داستان بر همه چیز می‌چربد. خواننده دوست دارد زودتر تکلیف این رسم بومی ظالمانه و نحس را بداند.

سوگند زن طلاق یکی از قسم‌های بی‌بروبرگشت بلوچ است، وقتی بلوچی این سوگند را به زبان بیاورد، برای وفای به عهد تا پای جان می‌ایستد. در غیر این صورت زن را بر خود حرام می‌داند. شیوه‌ی سوگند به این طریق است که می‌گوید: «زنم طلاق اگر فلان کار را نکنم.». اگر از انجام سوگند عاجز ماند، مراسم زن طلاق را اجرا می‌کند؛ یعنی سه عدد سنگ کوچک را برمی‌دارد و یکی یکی پشت سر خود می‌اندازد و می‌گوید زنم طلاق، به همین سادگی زن خود را طلاق می‌دهد و برای فرار از این خواری و زبونی خانه و دیار خود را ترک می‌کند و دیگر به ایل و قبیله خود برنمی‌گردد.

در یک جمله: زن طلاق اگر فلان کار را نکنم!

در صفحه 158 کتاب برادرزنِ قاچاقچی جان محمد برای تحریک او به کشتن رییس پاسگاه، به او گوشزد می‌کند: «اصلا قسم زن طلاق، یعنی سه طلاقه. کسی که می‌گه «زنم طلاق»، منظورش یک بار طلاق که نیست، منظورش سه باره. وگرنه قسم معنی نداشت.»

این قسم به هنگام خشم و عصبانیت بیان می‌شود و به یک معضل اجتماعی و متاسفانه مرسوم ناحیه سیستان تبدیل شده است. رییس پاسگاه برادر جان محمد را به خاطر سرباز فراری بودن به پاسگاه برده و جان محمد عصبانی و برافروخته به رییس پاسگاه توهین می‌کند و از او می‌خواهد که برادرش را آزاد کند. وقتی با جدیت کاظمی مواجه می‌شود، غرور و کله شقی جای عقل و منطقش را می‌گیرد و در مقابل چشمان مردم می‌گوید: «به خدا اگه تا یه هفته دیگه نری... اگه نری، زنم طلاق، اگه نکشمت!!»

نویسنده دست روی سوژه‌ی خاصی گذاشته که هم ناموسی است و هم غیرتی، هم زنانه است و هم مردانه، هم اجتماعی است و هم فرهنگی، هم دینی است و هم ریشه مذهبی در اقلیت اهل سنت دارد.

نویسنده اما کار خودش را می‌کند. ذهن خواننده را پریشان می‌کند؛ اما همچنان قصه‌اش را با آب و تاب ادامه می‌دهد: مائده، زن ستمکش و مظلوم جان محمد، باردار است و بعد از سالها تازه دارد طعم زندگی با همسر را می‌چشد. نویسنده حتی برای باورپذیری بیشتر، نمونه‌ای هم در داستان می‌آورد. قابله‌ی مائده هم قربانی قسم زن طلاق بوده. مردش معتاد بود و وقتی از اعتیاد ذله شده بود، قسم زن طلاق خورده بود که دیگر دور اعتیاد نرود: «زن‌ام سه بار طلاق، اگه دیگه دور مواد برم.» حتی یک سال هم طول نکشید. ابتدا از همه مخفی می‌کرد، اما وقتی برای تهیه مواد به سراغ دیگران رفت، مجبور شد به قسم‌اش عمل کند و از هم جدا شوند.(ص174)

«وقت بودن» را باید وقت گذاشت و با دقت خواند. وقتی با پدیده‌ی «قسم زن طلاق» آشنا می‌شویم تازه متوجه می‌شویم که چرا استان سیستان و بلوچستان که کمترین آمار طلاق را دارد(؟!) در عوض بالاترین آمار زنان سرپرست خانوار را دارد!

«وقت بودن» هم مثل رمان «رنج» که معضل اجتماعی و فرهنگی «خون بس» را درونمایه خود دارد قابل تامل است. قربانی اصلی این پدیده‌های اجتماعی فرهنگی، زنان هستند که البته به صورت زنجیره‌ای کانون خانواده و فرزندان و حتی مردان را هم تحت تاثیر قرار می‌دهد. این نوع رمان‌ها باید بیشتر و بیشتر نوشته شوند تا در سطح کلان دیده شوند و مورد توجه جامعه شناسان و روانشناسان و صاحبنظران قرار گیرد.


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۷/۳۰

نظرات  (۱)

۰۳ آبان ۹۵ ، ۱۱:۳۰ ܓ✿ سامره ܓ✿
سلام بانو

وبلاگ و اینستاگرام تون واقعا مفیده

ممنون بابت معرفی و نقد کتاب ها و فیلم ها ...

یاحق
پاسخ:
سلام
ممنون از توجه تون. شما خوب میبینید.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی