گزارش یک زبانشناس

هر آنچه مربوط به زندگی است

گزارش یک زبانشناس

هر آنچه مربوط به زندگی است

گزارش یک زبانشناس
پیوندهای روزانه

ظلمتُ نفسی

دوشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ۱۲:۰۱ ق.ظ


   ظلمتُ نفسی

نمی‌دانم در عالم غیب و اذکار عددِ ظلمتُ نفسی چند است.

چند ظلمتُ نفسی باید بگویم تا افاقه کند.

حال که نمی‌دانم به غلط کردم رضایت می‌دهم.



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۵ ، ۰۰:۰۱
طاهره مشایخ

پیشنهاد کتاب: تکفیری

پنجشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۵، ۰۷:۳۵ ب.ظ


   تکفیریِ مهدی دُریاب را می‌توان یک روزه خواند و قال قضیه را کند. اما بهتر است این اثر را جرعه جرعه نوشید و کمی زحمت صبر و بردباری به خودمان بدهیم و آرام آرام پیش برویم. در این مطلب قصد بررسی عناصر داستان و تحلیل تکنیکی آن را ندارم و این قسمت را به عهده صاحب‌نظران و کارشناسان می‌گذارم. این متن تقریبا تحلیل محتوایی کتاب تکفیری است که به صورت موردی بیان می‌شود.


   *داستان بر پایه پرونده شهید پیرویان خلق می‌شود و می‌توان روح شهید را در طول داستان مخصوصا در مناطق جنگی حس کرد. منصور که شخصیت اصلی داستان است زمانی دوست و هم‌رزم این شهید بوده. او بر حسب ضرورت داستان بخشی از خاطرات جنگی با رفیق شهیدش را مرور می‌کند.


   *تکفیری تهران را خوب توصیف کرده. عناصر شهری مثل مترو، ترافیک، آلودگی و بازار تهران، برج میلاد در بخش‌هایی از داستان اشاره شده است.


   *تکفیری را بهتر است مانند اکثر کتاب‌های انتشارات کتابستان، علی‌رغم کوچک و کم‌حجم بودن، آهسته و پیوسته خواند. این اثر با حجم و تعداد لغات کم توانسته بخش مهمی از حوادث و وضعیت دنیای امروز را به صورت فشرده در قالب داستانی مهیج بازخوانی کند. نویسنده سعی کرده ایران هسته‌ای و وضعیتش را در جهان نشان دهد و اوضاع کشورهای همسایه نظیر سوریه و عراق و نیز کمی از تاریخ پنجاه سال اخیر افغانستان را مثل حضور نیروهای شوروی در این کشور و یا تشکیل کشور اسلامی توسط طالبان به صورت اجمالی بررسی کند.


   *نویسنده به حوادث مهم جهان نظیر حمله یازده سپتامبر و حمله آمریکا به افغانستان به خوبی اشاره کرده است. همینطور اشاره ظریفی به کتاب آیات شیطانی و سلمان رشدی و قتل عام مسلمانان سربرنیتسای بوسنی توسط صرب‌ها می‌کند.


   *همچنین در لابه‌لای داستان مفاهیم و کلیدواژه‌هایی نظیر بن لادن، القاعده، طالبان، جهادگران سلفی، مزار شریف، فساد اخلاقی پادشاه عربستان نیز در قالب خرده روایت‌هایی بازخوانی می‌شود. درواقع مخاطب با خواندن این کتاب وارد دنیای جدیدی می‌شود و بسیاری از خاطرات و اخبار رسانه‌ای در ذهنش بازسازی می‌شود.


   *از طرف دیگر، نویسنده به حضور و اهمیت ایران در کشورهای همسایه نیز اشاره می‌کند. کشورمان این سالها هم پذیرای مهاجر افغان و عرب بوده و هم برای ایجاد صلح و برقراری امنیت نیروهای مردمی و نظامی در این کشورها داشته‌است. حضور شهید علی اکبر پیرویان، دانشجوی دانشکده علوم پزشکی، برای کمک به مجاهدین افغان در جنگ با ارتش شوروی و نیز حضور نیروهای ایرانی در سوریه نمونه‌ای از این حضور است.


   *شاید بتوان گفت صحت اعتقادات شیعه و بررسی شواهد قرآنی و منطقی برای اثبات آن از نقاط قوت کتاب باشد. منصور که یک عالم آکادمیک اهل سنت است در جای جای داستان عقاید و رفتار شیعه را مورد سرزنش قرار می‌دهد و آنها را متهم به شرک می‌کند. مثلا از نگاه و اعتقاد او، زیارت اهل قبور و ساخت یادمان شهدا شرک محسوب می‌شود و بارها و بارها استغفار می‌کند. نویسنده در چندین مورد توانسته اعتقادات شیعه را از لحاظ قرآنی اثبات کند. مثلا وقتی بحث استشفاء پیش می‌آید به پیراهن حضرت یوسف اشاره می‌کند که باعث بینایی حضرت یعقوب شد و یا با توسل به حضرت فاطمه سلام الله علیها حقانیت شیعه را متذکر می‌شود.


   *کتاب کشش خوبی دارد و خواننده را تا آخر داستان جذب می‌کند. اگرچه در اواسط داستان حرص خواننده درمی‌آید که این وزارت اطلاعات و سربازان گمنام کجا هستند که شخص مهمی مثل منصور که زمانی دست راست ملاعمر، رهبر طالبان، بوده و دستش با بن لادن و القاعده در یک کاسه بوده، چنین آزادانه در پایتخت و شیراز و مناطق جنگی جولان می‌دهد! بعد متوجه می‌شویم که ضرورت داستان باعث شده نویسنده آخر اثر نشان دهد که همه این افراد از همان ابتدا تحت نظر بوده‌اند.

 

   *با خواندن چنین آثاری هوشیارتر می‌شویم که همه اینها انگار یک بازی گروهی است. همه نیروهای شیطانی از اسرائیل گرفته تا نیروهای وهابی و سلفی و داعش دست به دست هم داده‌اند تا اسلام اصلی را پنهان کنند و چهره مهربان و صلح دوست اسلام را برای جهانیان زشت و خشن نشان دهند.


ای مولای من ظهور کن و اسلام ناب محمدی را دوباره بر ما نازل کن.


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ بهمن ۹۵ ، ۱۹:۳۵
طاهره مشایخ

نقش مامان در ادبیات

سه شنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۵، ۰۹:۰۶ ب.ظ


    دخترم که خیلی طفل بود برایش کتاب "مامان بیا جیش دارم" رو گرفته بودم. اسباب شادی دوستان و اقوام را فراهم کرده بودیم!


    حالا خودم مشغول کتاب "مامان و معنی زندگی" شدم.


    این "مامان" چه نقش مهمی در ادبیات دارد :)


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۵ ، ۲۱:۰۶
طاهره مشایخ

این روزها: من و دغدغه‌هایم

چهارشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۵، ۰۹:۵۲ ب.ظ


   این روزها توی سرم یک غده درآمده. غده‌ای به نام دغدغه. دغدغه‌ای بزرگ. دغدغه پشت دغدغه. فکر پشت فکر.

   سرم پر از هیاهوست. هیاهوی نوشتن و خواندن و بیشتر دانستن و کشف بیشتر و بیشتر. به همین اندازه که سرم شلوغ و پرهیاهوست، خانه‌ام نیز شلوغ و بی‌در و پیکر شده. اتاق‌ها نامرتب. کتابخانه در هم و بر هم. یک عالمه کارهای عقب افتاده.

   اما با این همه دغدغه، دغدغه غذا و خورد و خوراک و لباس اهل خانواده تمام و کمال و به وقت انجام میشه!

دغدغه مادری و همسری تمام و کمال و پابرجا. همه راضی، وای به حال دل من ناراضی!


   ایکاش بقیه کارهایم هم همینطور انجام می‌شد.


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۵ ، ۲۱:۵۲
طاهره مشایخ

آب کم جو تشنگی آور به دست

سه شنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۵، ۰۸:۴۳ ق.ظ


آب کم جو تشنگی آور به دست

سالهاست تشنه‌ام. تشنه‌ی آب حیاتم

آب حیاتم ده

حوا شوم بلکه

آدم شدن پیشکش

 

این روزها: روزهای پریشانی و آشفته حالی؛ که البته حال خوشی است، خوش!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۵ ، ۰۸:۴۳
طاهره مشایخ

آلبوم عکس سیاستمداران

سه شنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۵، ۰۲:۰۱ ب.ظ

   

   نمی‌دانم این آلبوم عکس خانوادگی چه دارد که هر بار باز کردم و چشم انداختم به آن اشکم جاری شد. شده مثل کار سیاست و سیاستمداران‌مان. هر کدام دار فانی را وداع می‌کنند انگار که برگی از آلبوم خانوادگی ما مردم از بین‌مان می‌رود. مگر می‌شود صدا و تصویر آدم‌های بزرگ را فراموش کرد؟

 

   مصلحت اندیشی چیز خوبیست. اما گاهی که افراطی می‌شود، حال بهم زن است. حال آدم را به هم می‌زند. دیگر مصلحت اندیشی نیست، مزدوری است، ریاکاری است، تظاهر است. یعنی آدم خودش باشد اینقدر سخت است؟ خودِ خودش هم نه. کمی خودش باشد. اگر نباشد می‌شود مزدور. می‌شود ریاکار. دروغ‌گو.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۵ ، ۱۴:۰۱
طاهره مشایخ

بازگشت اژدها

شنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۵، ۰۵:۱۳ ب.ظ

اسمشو گذاشتم اژدها. چون هر وقت اومده، خودم و زندگیم رو فلج کرده.
به سختی تایپ میکنم. انگشتم که روی کیبورد میخوره گردنم تیر میکشه و دادم به هوا میره.
از روزی میترسم که نتونم تایپ کنم. نتونم خودکار دست بگیرم.
از این روزها میترسم. تمام زندگی من همین خواندن و نوشتن است. مگه به غیر از این کارها، کار دیگه ای بلدم؟
تمام دلمشغولی این سالهای منم همین بوده.
خدایا این توانایی را از من نگیر.
هنوز اونقدر بزرگ نشدم که بگم راضیم به رضای تو.
من در خودم نمیبینم که اینطور نسبت به امر اربابم رضایت دهم.

حداقل اونقدر توانایی بده که کارهای نصفه نیمه را به سرانجام برسانم.

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۵ ، ۱۷:۱۳
طاهره مشایخ

نفسهای آخر

شنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۵، ۰۱:۰۰ ق.ظ

چه تناقض شگفت انگیزی.

نفسهای آخر یک اثر، میشود تولد همان اثر.

با آخرین ضربه های من بر روی کیبورد، مارجان متولد میشود.

آغاز یک اثر، یک شخصیت. چیزی به متولد شدن مارجان من نمانده. از سال رسیدم به ماه. بعد هفته، روز و حالا دقیقه و لحظه.

تمام شدم تا مارجان متولد شود. خون دل ها خوردم.



موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۵ ، ۰۱:۰۰
طاهره مشایخ

این روزها: روز جمعه!

جمعه, ۱۰ دی ۱۳۹۵، ۰۲:۵۲ ب.ظ


   مثلا امروز جمعه است. اگرچه مدتهاست برای من روز تعطیل و غیرتعطیل خیلی فرق نمی‌کند. برنجم را دم کردم و رفتیم خرید. بعد از خرید همسرم وسایل را آورد بالا جلوی در و رفت سرکار. من ماندم و یک عالمه خرید. غزاله هم که خرید را فقط به نیت کیک و آدامس و هله هوله نگاهی می‌اندازد و گاهی هم جابجایشان می‌کند.

   آلو اسفناج را ردیف کردم و افتادم به جان خانه و آشپزخانه. دو تا لیوان آب پرتقال هم برای دو تا اربابهای خانه آماده کردم و به غزاله گفتم لپ تاپ را روشن کن تا من بیایم. سریع سالاد درست کردم و داشتم به این فکر می‌کردم که الان در مورد چه چیزی بنویسم که صدای در پارکینگ آمد. بعد هم صدای دزدگیر ماشین ارباب بزرگ!

   وقتی از من می‌پرسند "«مارجان» چه شد؟"، "تمام شد؟" "چرا این قدر طولش می‌دی" دوست دارم خودم را از پنجره بیندازم بیرون.

   این است داستان من. مثلا مشغول تایپ هستم، غزاله می‌آید کنارم و شروع به خاطره تعریف کردن می‌کند. یا تلویزیون را روشن می‌کند. یا می‌خواهد با لپ تاپ فیلم ببیند. خلاصه وقتی که خودش درس دارد همه باید دست به سینه در خدمتش باشیم و وقتی هم که از درس خواندن خسته می‌شود باز هم خدمت از ماست!

 

    ** دیروز کتاب طولانی‌ترین آواز نهنگ را خواندم. رمان نوجوان است. اما به دلایلی... در چند ساعت تمامش کردم. نکات اجتماعی، تربیتی، خانوادگی، فرهنگی جالبی داشت.


***روز چهارشنبه عروسک گردان کلاه قرمزی، دنیا فنی زاده از دنیا رفت. خدا رحمتش کند. خاطرات قشنگی برای همه باقی گذاشت. یادش گرامی.


۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۵ ، ۱۴:۵۲
طاهره مشایخ

این روزها: امروز:(

يكشنبه, ۵ دی ۱۳۹۵، ۱۱:۴۴ ب.ظ


    آدمیزاد یه دل داره که اتفاقا خیلی هم حساسه. مثل شیشه‌س. یعنی شکستنیه!

    شیشه‌ها گاهی ترک می‌زنند و گاهی هم می‌شکنند.

    و امروز این دل لامصب من شکست. خیلی بد هم شکست. ایکاش ترک می‌زد. ایکاش...

 

    راستی جلد اول برادران کارامازوف هم تمام شد.


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۵ ، ۲۳:۴۴
طاهره مشایخ