گزارش یک زبانشناس

هر آنچه مربوط به زندگی است

گزارش یک زبانشناس

هر آنچه مربوط به زندگی است

گزارش یک زبانشناس
پیوندهای روزانه

جزیره‌ی آدم‌خوارها

يكشنبه, ۱۵ اسفند ۱۳۹۵، ۰۱:۱۵ ب.ظ

    جزیره آدم‌خوارها جایی است که تعدادی آدم در کنار هم زندگی می‌کنند. اما بعضی از این آدم‌ها در تلاش هستند تا از بقیه آدم‌ها سواری بگیرند. این سواری گرفتن به هر شکلی می‌تواند باشد. مثلا گاهی آدم‌خواری به شکل خودخواهی خود را نشان می‌دهد. بدین صورت که یک نفر فقطِ فقط خود را می‌بیند و در تلاش است به هر قیمتی که شده علایق و خواسته‌های مشروع و نامشروعش را به دیگران تحمیل کند. در این نوع آدم‌خواری که بسیار هم مشهود و شایع است، شخص آدم‌خوار خود را برتر از دیگران می‌بیند و درواقع تافته جدا بافته است. این موجود می‌تواند ظاهری دوست داشتنی و جذاب هم داشته باشد و لزوما از روی چهره افراد نمی‌توان به تهِ تهِ درونشان پی برد. برای همین هم خیلی‌ها در دام این آدم‌خوارها می‌افتند و حسابی رُس‌شان کشیده می‌شود.


تا گزارش دیگری از جزیره آدم‌خوارها بدرود!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۵ ، ۱۳:۱۵
طاهره مشایخ

خانه تکانی کتابخانه شخصی

سه شنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۰۳ ب.ظ


    همه مشغول خانه تکانی و خرید عید هستند، من مشغول خواندن کتابهای نخوانده کتابخانه. در واقع دارم کتابخانه را خانه تکانی میکنم. ان شاءالله تصمیم دارم بخش زیادی از کتابهای نخوانده کتابخانه‌ام را بخوانم تا بلکه عذاب وجدان کمتری داشته باشم. سال 95 کتابهای زیادی خریداری کردم. مثل معتادها تمام پیاده‌روی‌هایم به شهر کتاب و کتابفروشی بدر و جنگل و پاتوق کتاب ختم شده و هر بار هم علی‌رغم قولی که به خودم می‌دادم باز زیر قولم می‌زدم و کتاب می‌خریدم.

   اکنون به طور همزمان مشغول کتاب جزء از کل و هنوز آلیس و چند کتاب دیگر هستم.

این وسط‌ها چیزهایی هم می‌نویسم.


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۰۳
طاهره مشایخ

نفسِ بهار

دوشنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۵، ۰۸:۲۴ ق.ظ

  

     نفس را یک نفس خواندم. نفس بود نفس. خوشحالم که کتابش را قبل از فیلم خواندم. سر فرصت حتما فیلمش را هم می‌بینم. خیلی تعریفش را شنیدم.

    نفس را توی تاکسی شروع کردم. 27 بهمن بود. کلاسها تشکیل نشد و من هم از خدا خواسته. فدای سرم. دانشجو که دلش برای خودش نمی‌سوزد، حالا من چرا حرص بخورم. آنقدر حرص خوردم که دیگر توان ندارم. جلوی در دانشگاه منتظر بودم تا ماشین پر شود. بی‌خیال از گذشت زمان و قیل و قال راننده تاکسی‌ها، رفته بودم در قصه‌ای که نرگس آبیار برایمان بافته بود. چه بافتنی!

   آش پخته بود. چه آشی! هم خوشمزه، هم خوشگل! چه تزیینی! با کشک و پیازداغ نعناع داغ سیرداغ فراوان!

   پر از نوستالوژی و خاطرات!

   مهمترین نکته‌ای که نقطه قوت قصه بود روابط عاطفی بهار، شخصیت اصلی داستان، با پدرش بود. کم پیش آمده در تاریخ ادبیات و سینمای ایران و حتی جهان که پدر این قدر احساسی و عاطفی باشد. علی‌رغم مشکلات فراوان زندگی اینقدر با احساس و صبور بود نسبت به فرزندان و مخصوصا این بهار با آن موهای شوریده گوریده‌اش!

   نویسنده تصویر مثبت و تاثیرگذار و مهربانی از پدر ارائه داده است. پدر با اینکه کم‌پول و مریض است و همسرش را از دست داده، و با وجود چهار بچه قدونیم‌قد همچنان باحوصله است.

   پدر قصه نرگس آبیار، یعنی پدر بهار، یک پدر قصه‌گو است. یک عالمه قصه بلد است و مدام برای بهار قصه می‌گوید.

   پدر بهار، پدر نسل قدیم است، نسلی که آگاهیش کم بود. کم می‌دانست و سواد چندانی نداشت. پدری از نسل بی‌رسانه. اما از خیلی از پدرهای فعلی که در انفجار اطلاعات و غول رسانه‌ها به سر می‌برند باوجودتر و با فهم و شعورتر است.

   نفس به من نفسی دوباره داد. دوست نداشتم تمام شود. دوست داشتم با روش قطره چکانی و جرعه جرعه قصه را بخوانم و مثل شهرزاد قصه‌گو ذهن منتظرم را شب به شب چشم به راه باقی داستان بگذارم، اما نمی‌شد. زود تمام شد. کمتر از دوشب. شهرزاد قصه‌گو فقط توانست دو شب مرا بیدار نگه دارد.

  از زبان و واژگان نفس هم نباید به راحتی گذشت. هر کدام از شخصیتها زبان و لغات مختص به خود را دارند که از لحاظ زبانشناختی قابل توجه است.



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۵ ، ۰۸:۲۴
طاهره مشایخ

چقدر زود دیر شد

يكشنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۵، ۱۰:۳۸ ب.ظ


    می‌روم اتاق غزاله. پای تختش زانو می‌زنم. خودم را کودکی می‌پندارم. انگشت در چشم غزاله فرو می‌برم.

   «خوابی؟ بیداری؟» لحنم کودکانه است. کودک درونم از افولی درآمده. می‌خواهد خودی نشان دهد.

   ایکاش بچه کوچکی داشتم تا سربه سر غزاله می‌گذاشت. صبح‌ها از خواب بیدارش می‌کرد. کتاب و دفترش را می‌گرفت و خط خطی می‌کرد. می‌رفت پشت در اتاقش و همینطور می‌زد به در و صدایش می‌کرد: «آبجی در رو باز کن.»


   ایکاش اینقدر زود دیر نمی‌شد. ایکاش زمان به عقب برمی‌گشت. ایکاش و هزار ایکاش دیگر.


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ اسفند ۹۵ ، ۲۲:۳۸
طاهره مشایخ

داستان یک زن: محکوم به ماندن

شنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۵۳ ق.ظ


    گفته بودم زنی را میشناسم که در جزیره ای دورافتاده گرفتارِ آدمخوارها شده. پیشنهاد رسید بلمی بسازد و خودش را نجات بدهد.

پاسخ این است: نمیتواند. نمیتواند. محکوم به ماندن است. محکوم به سوختن و ساختن است.


   اما با این وجود هنوز معتقد است که قایقی باید ساخت. پشت این دریاها شهری است.


   گاهی نوح میشود، به فکر ساخت قایق میفتد.

   گاه حوّا میشود و به خوردن میوه ممنوعه فکر میکند.

   گاهی موسی میشود و به عصایی فکر میکند که اژدها میشود و آدمخوارها را میترساند.

   گاه مریم میشود و منتظر مایده بهشتی زیر تک درخت جزیره میماند.


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ اسفند ۹۵ ، ۱۱:۵۳
طاهره مشایخ

داستان یک زن: آدمخوارها

جمعه, ۶ اسفند ۱۳۹۵، ۰۴:۲۷ ب.ظ


   زنی را می‌شناسم که در جزیره‌ای دور افتاده گرفتارِ آدمخوارها شده و راه فراری هم ندارد.


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۵ ، ۱۶:۲۷
طاهره مشایخ

یحیی

سه شنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۵، ۰۷:۲۱ ب.ظ


   امروز صبح فیلم یحیی سکوت نکرد را دیدم. فیلم خوبی بود. خوشم آمد.

   قبل از نماز ظهر هم، کتاب سیصدوشصت و پنج روز در صحبت قرآن الهی قمشه ای را باز کردم. بخشی از سوره مریم سلام الله علیها آمد. بخش مربوط به حضرت یحیی. به نظرم رسید که اینها همه نشانه است. این مدت مشغول کتاب قلندر و قلعه هستم. کتابی با موضوع شهاب الدین یحیی سهروردی، شیخ اشراق.

باید حواسم به این نشانه ها باشد.

شاید "یحیی" یک کد است، یک اسم رمز.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۵ ، ۱۹:۲۱
طاهره مشایخ

روز جهانی زبان مادری

دوشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۲۳ ق.ظ


    زبان مادری یعنی همان زبانی که چشم باز کردیم ما را با آن قربان صدقه رفته‌اند و از همان نوزادی با آن لالایی شنیده‌ایم؛ و به آن لالایی می‌گوییم برای فرزندانمان.

    با همین زبان مادری قصه‌های شاه پریان شنیده‌ایم؛ قصه‌ها و افسانه‌ها و حکایت‌ها.

    با زبان مادری خواب می‌بینیم و با آن درددل می‌کنیم. شکایت‌ها و گله‌هایمان هم به زبان مادری‌مان است.

    با این زبان فکر می‌کنیم و با آن ترانه می‌خوانیم و داستان‌سرایی می‌کنیم.

    عشق و دوستی‌مان را با زبان مادری ابراز می‌کنیم.

     پس دوستش داشته باشیم و برای حفظش تلاش کنیم.

    زبان مادری هر کس برای خودش عزیز و قابل احترام است و بخش مهمی از هویتش را تشکیل می‌دهد.

    به زبان مادری یکدیگر احترام بگذاریم.


۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۵ ، ۰۹:۲۳
طاهره مشایخ

پرخوری راه فهم را مسدود میکند

شنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۱۰ ب.ظ

پرخوری راه فهم را مسدود میکند


   اگر انسان نسبت به خوراکش مواظبت داشته باشد و دقت کند که چه چیز بخورد و چه مقدار بخورد، روح او قدرت سیر در اکناف آسمانها را مییابد. وگرنه برعکس: پرخوری موجب جولان شیطان در قلب و خیال انسان در خواب و بیداری میشود.


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۱۰
طاهره مشایخ

گزارش یک خودسوزی

پنجشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۵۳ ق.ظ


در این سرزمین گل و بلبلِ بی دروپیکر یک خودسوزی رخ داد.

و هنوز با موفقیت و سربلندی ادامه دارد.

تاریخ شروع خودسوزی دقیقا 9 بهمن 1395 از نماز صبح.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۵ ، ۰۸:۵۳
طاهره مشایخ