گزارش یک زبانشناس

هر آنچه مربوط به زندگی است

گزارش یک زبانشناس

هر آنچه مربوط به زندگی است

گزارش یک زبانشناس
پیوندهای روزانه

۳۸ مطلب با موضوع «این روزها» ثبت شده است

این روزها: خورش تره فرنگی!

جمعه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۵:۱۶ ب.ظ


    پنجشنبه صبح که عید مبعث بود، با آقای همسر دوتایی، بی غزاله، رفتیم بیرون. آقای همسر به سمت اداره و من هم کتابفروشی فرازمند. به من گفت ماشین را بیار سر کوچه. خودش هم زباله را برد همان سر کوچه. من ماشین را از پارکینگ بیرون آوردم به سمت همان سر کوچه که آقای همسر منتظر ایستاده بود. به من گفت خودت بشین پشت فرمون! انگار می‌خواست آزمون شهر از من بگیرد!

    تا صیقلان رفتیم. راضی بود از رانندگیم. لبخند رضایتش برایم خیلی ارزش داشت. من پیاده شدم و ماشین را به خودش سپردم و تا فرازمند پیاده رفتم. از وسط بازار و کوچه پس کوچه‌های قدیمی شهر خودم را رساندم به کتابفروشی فرازمند. از قضا یکی از کتابخوان‌هایی را دیدم که چند روز پیش به شهر کتاب آمده بود. از دیدن هم خوشحال شدیم. دو تا آدمِ خوره‌ی کتاب همدیگر را در یک هفته دو بار دیده بودند، آن هم در دو کتابفروشی مختلف در دو سر شهر! بهش گفتم: به امید دیدار بعدی در یک کتابفروشی دیگر!

    کتاب از جزء تا کل و فیض بوک را خریدم و راهی خانه شدم. سر راه یک سر هم رفتم کتابفروشی مهران. با همسرم تماس گرفتم که من دارم میام که با هم بریم خانه. تمام مسیر فرازمند تا پیچ سعدی را پیاده روی کردم. خیلی کیف داد.

    سر پیچ سعدی سوار ماشین آقای همسر شدم و با هم رفتیم بازارچه نزدیک خانه. باقالی و نخود و تره فرنگی و بلال و کمی خرت و پرت‌های دیگر خریدیم و پیش به سوی خانه.

   خورش تره فرنگی از خورش‌های هفتگی‌مان نیست. توی بازار دیدم و خریدم. به آقای همسر و دخترم گفتم می‌خوام یه خورش درست کنم معرکه نباید غر بزنین.

   صبح جمعه خورش را بار گذاشتم. زنگ زدم از مامانم دستور کاملش را گرفتم. اصرار داشت حتما کمی سبزی قورمه بهش اضافه کنم تا لعاب‌دار بشه! خلاصه با راهنمایی مامانم خورش تره فرنگی خوشمزه و باحالی شده بود.

   سر سفره همه راضی بودند الهی شکر. خوشحالم که با غذاهای متنوع رضایت خانواده را به دست می‌آورم. گاهی تنوع در غذا معجزه می‌کند.


     نقد کتاب جزء از کل

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۷:۱۶
طاهره مشایخ

روز جهانی کارگر: من یک کارگر فکری هستم!

شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۴:۵۲ ب.ظ


    این روزها با هر صدایی می‌ترسم. مثلا اگر مشغول آشپزی باشم و دخترم یا همسرم نزدیک شوند، یا یک دفعه صحبت کنند، فورا واکنش نشان می‌دهم و خیلی می‌ترسم. ترسی همراه با وحشت. دخترم به این نتیجه رسیده که علتش چپ دست بودن است! می‌گوید: "ترس در چپ دست‌ها عادیه." و بعد مثال می‌آورد: "ببین الان مامانجون و من و خودت هر سه خیلی ترسو هستیم." و من سر تکان می‌دهم که عجب! پس اینطور!

    می‌دانم که بخش مهمی از این ترس علاوه بر دلیل ژنتیکی، به خاطر افکار درهم و برهمِ این روزهاست. فکروخیال‌های همیشگی که هیچ وقت هم تمامی ندارند.

    من یک کارگر فکری هستم! همیشه در حال فکر هستم. هزار و یک چیز هست که فکرم را به خودش مشغول می‌کند. فکر در مورد مارجان، سوژه کتابهای دیگر، سوژه‌های وبلاگ، زندگی، جامعه و آینده. خلاصه همیشه فکرم مشغول است. گاهی فکر می‌کنم اگر روزی دچار آلزایمر شوم، تمام سلولهای مغزم دچار شوک خواهند شد! باورشان نمی‌شود که صاحبشان به آنها مرخصی داده باشد!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۶:۵۲
طاهره مشایخ

این روزها: داستان یک زن

چهارشنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۷:۳۴ ق.ظ


          نمی‌دانم تا به حال چند نفرتان به این فکر کرده‌اید که چرا تعداد زنان نویسنده خیلی خیلی کمتر از مردان است؟

    در موردش فکر کنید لطفا. دلایلتان را برایم بنویسید لطفا.

    با تشکر

    یک زن


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۷:۳۴
طاهره مشایخ

این روزها: بادیگارد و قدیس

پنجشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۵، ۰۳:۴۰ ب.ظ


چشم بر هم گذاشتیم و نوزده روز از ماه زیبای فروردین به سرعت برق و باد گذشت و رسید به امروز پنجشنبه 19 فروردین. هر سه نفرمان، سرماخورده و مریض. هر کدام در حال تجربه گونه مختلفی از سرماخوردگی هستیم!

پریروز رفتم سینما، فیلم بادیگارد. تمام مدت روی صندلی میخکوب شده بودم. فیلم تمیزی بود. یعنی به معنای واقعی فیلم بود. به نظرم افرادی مثل حاتمی کیا در قبال مردم مسوول هستند. چنین افرادی که فیلم خوب می‌سازند و نگاه تازه‌ای دارند، باید سالی یک فیلم تحویل مردم بدهند. پس جناب حاتمی کیا، سال 95 چشم انتظار یک فیلم خوب هستیم!

همچنین این روزها مشغول خواندن کتاب قدیس (ابراهیم حسن بیگی) هستم. کتابی در مورد امیرالمومنین. کتاب قصه‌ای را روایت می‌کند که در دلش خطبه‌های نهج البلاغه قرار گرفته است.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۴۰
طاهره مشایخ

سال نو مبارک

پنجشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۴۶ ق.ظ


سلام

سال 1395 بر همه مبارک. ان‌شاءالله امسال سال پربرکت و پر از اتفاقات خوب باشد برای همگی.

چند باری تصمیم گرفتم مطلبی بنویسم، اما هم فرصت نبود و هم حوصله. تعطیلات عید برای کسانی خوب است که اهل گردش و تفریح باشند. وگرنه برای ما شمال نشین‌ها فقط خانه‌نشینی دارد و دو هفته هم از زندگی عادی دور می‌شویم.

دوست دارم زودتر به روال عادی زندگی‌ام برگردم.

دلم برای زندگی و سکوت و پیاده روی تنگ شده.




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ فروردين ۹۵ ، ۱۱:۴۶
طاهره مشایخ

داستان یک زن: بغض

چهارشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۴، ۰۵:۳۸ ب.ظ


   اول صدایش پشت تلفن می‌لرزد. بعد کم کم کلماتش مبهم می‌شود. می‌فهمم دارد گریه می‌کند. کسی که هیچگاه گریه‌اش را نه به چشم دیده‌ام و نه گوشهایم عادت به شنیدنش دارد، پشت تلفن دارد گریه می‌کند. بغضش ترکیده. بالاخره بغضش ترکید.


   و من لعنت می‌فرستم بر فاصله‌ها.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۳۸
طاهره مشایخ

این روزها: بعدش چی؟

دوشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۴، ۰۸:۰۰ ب.ظ


این اسفند تمامی ندارد.

خوب حالا تمام شود! بعدش چی؟

سال 1395 بیاد. فروردین بیاد. اردیبهشت بیاد. خرداد بیاد.

باز هم که چی؟

که چه شود؟

چشم به هم بگذاریم و ببندیم دوباره اسفند آمده و ما دوست داریم سال 95 را در کنیم. دقیقا همان کارها و خوشحالیها را برای سال 1396 داریم و با بیرحمی و شقاوت پشت میکنیم به سال 1395. باز هم چه فایده!؟

از عمرمان دارد کم میشود.

در "عرض" این سال و سالهای قبلی و بعدی چه کرده ایم و چه میکنیم!


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۴ ، ۲۰:۰۰
طاهره مشایخ

این روزها

دوشنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۰۳ ب.ظ


هر سال نزدیک عید، وقت خانه تکانی، به خودم قول می‌دهم که از سال بعد حتما ماهی یک بار خانه را تروتمیز کنم تا دم عید نیاز به این حجم وسیع خانه تکانی نداشته باشد!!!

اما زهی خیال باطل. دوباره همان آش و همان کاسه! دوباره روز از نو و روزی از نو!

چه کسی خانه تکانی را کشف کرد؟!

این روزها یک سر دارم و هزار سودا. یک دستم به مارجان است و دست دیگرم به کارهای تمام نشدنیِ خانه. کتاب "صداهایی از چرنوبیل" هم به نیمه رسیده. این بار در طول خوانش کتاب، نکات و برداشتهایم را توی گوشی ضبط می‌کنم تا سر فرصت روی کاغذ بیاورم.

تجربه کتابخوانی چند سال اخیرم خیلی جالب است. معمولا کتابهایی که می‌خوانم به طور مستقیم از طریق شبکه‌های اجتماعی مثل اینستاگرام با نویسنده، مترجم و یا ناشرش در ارتباط هستم. تجربه بسیار جذابی است.

به لطف خدا، گروه نهج البلاغه همچنان به کار خودش ادامه می‌دهد. تاکنون 50 خطبه و 30 حکمت مرور کردیم. این هم تجربه بسیار شیرینی است.

شدیدا معتاد به پیاده‌روی شده‌ام. باید روزی حداقل یک ساعت پیاده‌روی کنم. خیلی خسته می‌شوم، سردردهای بدی می‌گیرم. اما از لحاظ روحی به این فعالیت نیاز دارم.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۰۳
طاهره مشایخ