گزارش یک زبانشناس

هر آنچه مربوط به زندگی است

گزارش یک زبانشناس

هر آنچه مربوط به زندگی است

گزارش یک زبانشناس
پیوندهای روزانه

۸۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب» ثبت شده است

سیل کتاب‌های ترجمه شده

دوشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۶:۰۵ ب.ظ

     

     وقتی وارد کتابفروشی‌ها می‌شویم با موج کتاب‌های ترجمه شده از نویسنده‌های خارجی روبرو می‌شویم. نویسندگانی که تمامی ندارند و کتابشان هر کدام در مسابقه و انجمن و جایی برنده شده و به فاصله زمانی خیلی کم توسط مترجمان خبره و گاها کم‌تجربه ایرانی ترجمه می‌شوند و به چاپ‌های چندم می‌رسند و ناشر و مترجم و کتابفروش را خوشحال می‌کنند! انگار یک نفر آن سر کره خاکی نشسته یک کتاب نوشته تا باعث شادی مترجم و ناشر ایرانی شود. آن قدر این فرایند شیرین است که حتی یک کتاب در یک زمان توسط چند مترجم ترجمه و چاپ می‌شود!

   

    امروز داشتم فکر می‌کردم که آیا به همان میزان که در ایران شوق و ذوق برای ترجمه و چاپ آثار خارجی وجود دارد، در کشورهای دیگر هم نسبت به آثار فارسی و ایرانی علاقه و شیفتگی، حتی خیلی کمتر، وجود دارد؟



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۸:۰۵
طاهره مشایخ

این روزها: خورش تره فرنگی!

جمعه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۵:۱۶ ب.ظ


    پنجشنبه صبح که عید مبعث بود، با آقای همسر دوتایی، بی غزاله، رفتیم بیرون. آقای همسر به سمت اداره و من هم کتابفروشی فرازمند. به من گفت ماشین را بیار سر کوچه. خودش هم زباله را برد همان سر کوچه. من ماشین را از پارکینگ بیرون آوردم به سمت همان سر کوچه که آقای همسر منتظر ایستاده بود. به من گفت خودت بشین پشت فرمون! انگار می‌خواست آزمون شهر از من بگیرد!

    تا صیقلان رفتیم. راضی بود از رانندگیم. لبخند رضایتش برایم خیلی ارزش داشت. من پیاده شدم و ماشین را به خودش سپردم و تا فرازمند پیاده رفتم. از وسط بازار و کوچه پس کوچه‌های قدیمی شهر خودم را رساندم به کتابفروشی فرازمند. از قضا یکی از کتابخوان‌هایی را دیدم که چند روز پیش به شهر کتاب آمده بود. از دیدن هم خوشحال شدیم. دو تا آدمِ خوره‌ی کتاب همدیگر را در یک هفته دو بار دیده بودند، آن هم در دو کتابفروشی مختلف در دو سر شهر! بهش گفتم: به امید دیدار بعدی در یک کتابفروشی دیگر!

    کتاب از جزء تا کل و فیض بوک را خریدم و راهی خانه شدم. سر راه یک سر هم رفتم کتابفروشی مهران. با همسرم تماس گرفتم که من دارم میام که با هم بریم خانه. تمام مسیر فرازمند تا پیچ سعدی را پیاده روی کردم. خیلی کیف داد.

    سر پیچ سعدی سوار ماشین آقای همسر شدم و با هم رفتیم بازارچه نزدیک خانه. باقالی و نخود و تره فرنگی و بلال و کمی خرت و پرت‌های دیگر خریدیم و پیش به سوی خانه.

   خورش تره فرنگی از خورش‌های هفتگی‌مان نیست. توی بازار دیدم و خریدم. به آقای همسر و دخترم گفتم می‌خوام یه خورش درست کنم معرکه نباید غر بزنین.

   صبح جمعه خورش را بار گذاشتم. زنگ زدم از مامانم دستور کاملش را گرفتم. اصرار داشت حتما کمی سبزی قورمه بهش اضافه کنم تا لعاب‌دار بشه! خلاصه با راهنمایی مامانم خورش تره فرنگی خوشمزه و باحالی شده بود.

   سر سفره همه راضی بودند الهی شکر. خوشحالم که با غذاهای متنوع رضایت خانواده را به دست می‌آورم. گاهی تنوع در غذا معجزه می‌کند.


     نقد کتاب جزء از کل

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۷:۱۶
طاهره مشایخ

نوبل ادبیات: صداهایی از چرنوبیل!؟!

چهارشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۱۹ ب.ظ


   کتاب صداهایی از چرنوبیل را از قبل از عید شروع کردم. قبلا هم در موردش کمی نوشتم. در مطالعه این کتاب مدتی وقفه افتاد. چند روز پیش دوباره از سر گرفتم. از آن جهت که این کتاب برنده جایزه نوبل ادبیات شده ذهنم حسابی درگیر شده! درگیرِ معیارها و دلایل انتخاب یک اثر به عنوان برگزیده‌ی نوبل ادبیات!

   در ذهن همه ما، ادبیات به صورت نوعی خلاقیت و ابتکار و نوآوری حک شده. ادبیات از درون آدمها مایه می‌گیرد. از درونی که قابل دیدن نیست و به صورت واژه‌های منثور یا منظوم از ذهن خالقش تراوش و برای مخاطب متجلی می‌شود.

   برخی ادبیات را چنین ترجمه می‌کنند: بهره‌گیری از عواطف و تخیلات خویش و ایجاد اثر هنری و ادبی. به عبارت دیگر، نویسنده و شاعر می‌کوشد اندیشه‌ها و عواطف خویش را در قالب مناسب‌ترین و زیباترین جمله‌ها و عبارات بیان کند. مخاطبین و خوانندگان آثار ادبی نیز این گفته‌ها و نوشته‌های ادبی را در طول تاریخ نگهداری می‌کنند و از خواندن و شنیدنشان لذت می‌برند.

   به طور ساده، ادبیات، عبارت است از آن گونه سخنانی که از حدّ سخنان عادی، برتر و والاتر بوده است و مردم، آن سخنان را در میان خود، ضبط و نقل کرده‌اند و از خواندن و شنیدن آنها دگرگون شده و احساس غم و شادی کرده‌اند. نویسندگان و شعرا احساس و افکار و اندیشه خود را در قالب ادبی و زیبا در اختیار خواننده می‌گذارند.

   حالا با توجه به تعریف ادبیات، سوال این است که در صداهایی از چرنوبیل چه نوع خلاقیت و حدیث نفسی به کار رفته است؟ چه نوآوری و ابتکاری؟ نویسنده، سوتلانا الکسیویچ، شنونده‌ی خوبی بوده و نیز گزارشگر قابلی. نویسنده‌ی این کتاب در واقع، مثل مترجم عمل کرده. صورت صوتی را به صورت نوشتاری زبان تبدیل کرده است. مسلما تبدیل صورت صوتی و گفتاری زبان به صورت مکتوب و نوشتاری آن مهارت و دانش و تجربه می‌خواهد. اما همچنان دلیل قانع کننده‌ای برای کسب نوبل ادبیات نیست!

   این کتاب به عنوان شرح گزارشی از شاهدان عینی فاجعه چرنوبیل قابل احترام و تحسین است. اما نه به عنوان یک اثر ادبی و قابل برای دریافت نوبل ادبیات!

آیا میتوان گفت انتخاب این کتاب دلایلی فراتر از معیارهای ادبی دارد؟



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۳:۱۹
طاهره مشایخ

توصیف‌های بکر در داستان

شنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۵، ۰۷:۰۱ ب.ظ


   خانم سارا عرفانی، نویسنده پنجشنبه فیروزه‌ای، برایم نوشت:


   «یه فوت داستان نویسی بگم بهتون، برای ویرایش لحاظ کنید. شایدم بدونید. در توصیف‌ها دنبال خلق تعابیر جدید باشید گاهی وقتها. توصیف‌های بکر.»


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۵ ، ۱۹:۰۱
طاهره مشایخ

کمی ترجمه: سه ترجمه از یک اثر!

چهارشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۰۱ ب.ظ


    کتاب صداهایی چرنوبیل در کمتر از چند ماه، توسط انتشارات دیگری با ترجمه دیگر، به چاپ رسید. قسمتهایی از این کتاب هم توسط مترجم دیگری برای مجله داستان همشهری چاپ شده است. به عبارت دیگر اکنون سه ترجمه از یک اثر وجود دارد.

   این سه ترجمه فرصت خوبی است برای مترجمان و دانشجویان ترجمه و حتی علاقمندان زبان و ترجمه، تا بتوانند ترجمه‌های مختلف را با هم مقایسه کنند. زمان دانشجویی چند بار ترجمه مترجمان بزرگ را با هم مقایسه کردم. کار بسیار جذاب و جالبی است.


صداهایی از چرنوبیل، انتشارات کتاب کوله پشتی، ترجمه حدیث حسینی

صداهایی از چرنوبیل، انتشارات مروارید، نازلی اصغرزاده

صداهایی از چرنوبیل، داستان همشهری، آبتین گلکار


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۵ ، ۲۳:۰۱
طاهره مشایخ

این روزها: بادیگارد و قدیس

پنجشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۵، ۰۳:۴۰ ب.ظ


چشم بر هم گذاشتیم و نوزده روز از ماه زیبای فروردین به سرعت برق و باد گذشت و رسید به امروز پنجشنبه 19 فروردین. هر سه نفرمان، سرماخورده و مریض. هر کدام در حال تجربه گونه مختلفی از سرماخوردگی هستیم!

پریروز رفتم سینما، فیلم بادیگارد. تمام مدت روی صندلی میخکوب شده بودم. فیلم تمیزی بود. یعنی به معنای واقعی فیلم بود. به نظرم افرادی مثل حاتمی کیا در قبال مردم مسوول هستند. چنین افرادی که فیلم خوب می‌سازند و نگاه تازه‌ای دارند، باید سالی یک فیلم تحویل مردم بدهند. پس جناب حاتمی کیا، سال 95 چشم انتظار یک فیلم خوب هستیم!

همچنین این روزها مشغول خواندن کتاب قدیس (ابراهیم حسن بیگی) هستم. کتابی در مورد امیرالمومنین. کتاب قصه‌ای را روایت می‌کند که در دلش خطبه‌های نهج البلاغه قرار گرفته است.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۴۰
طاهره مشایخ

خوب که چی...

يكشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۵۰ ب.ظ


دیشب کتاب "زمستان با طعم آلبالو" تمام شد و من از خودم پرسیدم: "خوب که چی؟"

یاد دیالوگ شهاب حسینی در سریال شهرزاد افتادم: "داستان فیلم باید طوری باشد که آدم بگه خوب بعدش چی؟؟؟ نه اینکه بگه خوب که چی..."

دوست دارم کتابی که می‌خوانم ذهنم را خیلی درگیر کند. نه تنها پاسخگوی سوالات ذهنم باشد، بلکه سوالات تازه‌ای برایم به وجود بیاورد. این کتاب تعلیق خوبی داشت. خسته کننده نبود، جذاب بود. اما از داستان انتظار بیشتری داشتم. شاید دلیلش این باشد که اولین کتابی که از این نویسنده خواندم مرا خیلی خیلی مجذوب کرد!!! 

کتاب "زمستان با طعم آلبالو" را به واسطه کتاب "کشور چهاردهم" این نویسنده شروع کردم. "کشور چهاردهم" شامل داستانهایی از افسانه‌های گیلکی بود. خواندن کتاب کشور چهاردهم را به همه علاقمندان ادبیات گیلکی و فولکلور گیلکی پیشنهاد می‌کنم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۵۰
طاهره مشایخ

این روزها

دوشنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۰۳ ب.ظ


هر سال نزدیک عید، وقت خانه تکانی، به خودم قول می‌دهم که از سال بعد حتما ماهی یک بار خانه را تروتمیز کنم تا دم عید نیاز به این حجم وسیع خانه تکانی نداشته باشد!!!

اما زهی خیال باطل. دوباره همان آش و همان کاسه! دوباره روز از نو و روزی از نو!

چه کسی خانه تکانی را کشف کرد؟!

این روزها یک سر دارم و هزار سودا. یک دستم به مارجان است و دست دیگرم به کارهای تمام نشدنیِ خانه. کتاب "صداهایی از چرنوبیل" هم به نیمه رسیده. این بار در طول خوانش کتاب، نکات و برداشتهایم را توی گوشی ضبط می‌کنم تا سر فرصت روی کاغذ بیاورم.

تجربه کتابخوانی چند سال اخیرم خیلی جالب است. معمولا کتابهایی که می‌خوانم به طور مستقیم از طریق شبکه‌های اجتماعی مثل اینستاگرام با نویسنده، مترجم و یا ناشرش در ارتباط هستم. تجربه بسیار جذابی است.

به لطف خدا، گروه نهج البلاغه همچنان به کار خودش ادامه می‌دهد. تاکنون 50 خطبه و 30 حکمت مرور کردیم. این هم تجربه بسیار شیرینی است.

شدیدا معتاد به پیاده‌روی شده‌ام. باید روزی حداقل یک ساعت پیاده‌روی کنم. خیلی خسته می‌شوم، سردردهای بدی می‌گیرم. اما از لحاظ روحی به این فعالیت نیاز دارم.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۰۳
طاهره مشایخ

شارون و مادرشوهرم

شنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۴۴ ب.ظ


   کتاب شارون و مادرشوهرم را ده روزه خواندم. کتاب خوبی بود. کشش داشت. اخیرا قبل و بعدِ خواندن هر کتابی مشتاق هستم در مورد نویسنده بیشتر بدانم. در مورد «سُعاد امیری»، نویسنده این کتاب، در اینترنت چیزی پیدا نکردم.

    برای همین این نوشته فقط برگرفته از محتوای کتاب است. البته تمام مدت اطلاعات و پیش‌داوری‌هایم مزاحم خوانش کتاب بود. چون ما دهه پنجاهی‌ها از زمانی که چشم باز کردیم با موضوع فلسطین و لبنان آشنا بودیم. فقط همین عنوان "شارون" و زیرعنوان "خاطرات رام الله" برای پیش‌داوری و پیش فرض کافیست!

    نویسنده به بیان بخشی از خاطراتش از زندگی در "رام الله" می‌پردازد. اگر طنزِ ظریفِ موجود در متن نبود، شاید مخاطب از این همه ظلم و ستم اشغال‌گران خیلی عذاب می‌کشید. اما از همان عنوان کتاب که دو واژه متفاوت "شارون" و "مادرشوهرم" را در کنار هم میبینیم می توان متوجه شد که با داستان خاص و نویسنده ویژه ای سروکار داریم. نویسنده زندگی روزمره خود و دیگر فلسطینی‌ها را با کلمات لطیف و ظریفی به قلم کشیده و به طرز شیرین و جذابی بیان کرده است.

   عباراتی نظیر "مجوز و برگه عبور، ساعت منع عبورومرور و حکومت نظامی و عبور تانک و ایست بازرسی و سربازانِ تفنگ به دست" خیلی دردناک است و در جای جای داستان دیده می‌شود، به گونه‌ای که مخاطب با تمام وجود این مفاهیم را درک می‌کند. اما نویسنده توانسته طوری این قسمت‌ها را بیان کند که برای خواننده کشش داشته باشد. مخصوصا رفتار و کلامِ مادرشوهر نویسنده طنز موجود در قصه را به اوج خود می‌رساند. اگر تا به حال در اخبار فقط از مبارزه و شهید شدن فلسطینی‌ها و لبنانی‌ها شنیده بودیم و تنها شاهد تصاویر خونین تیراندازی به مردم فلسطین بودیم، در این کتاب می‌خوانیم که علیرغم وجود دشمن و اشغالگریش، این مردمانِ اسیر و دربند در حال زندگی هستند، خرید می‌روند، سر کار می‌روند، قهوه می‌خورند و در یک کلام زندگی می‌کنند.

    خواننده در همان ابتدای داستان متوجه می‌شود که با یک قهرمان زن یا زن قهرمان سروکار دارد. زنی که سر نترسی دارد و با سختی‌ها دست و پنجه نرم می‌کند و از اینکه زبان سرخش سر سبزش را به باد دهد هراسی ندارد!

   خواندن این کتاب تجربه خوبی بود. در آینده حتما دوباره می‌خوانمش. چون ارزشِ دوباره خواندن را دارد.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۴۴
طاهره مشایخ

این روزها

يكشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۱۸ ب.ظ


  از آخرین مطلبم خیلی گذشته. این روزها بیشتر با مارجان سروکله می‌زنم. بازخوانیش خیلی وقتم را می‌گیرد. موضوع برای نوشتن در وبلاگ زیاد دارم. اما دل و حوصله نوشتنش را ندارم.


  دیشب مطلبی از داستان همشهری خواندم که خیلی فکرم را درگیر کرد. «صداهایی از چرنوبیل» عنوان کتابیست که برنده جایزه‌ی نوبل ادبی 2015 شده است. داستان همشهری قسمتهایی از این کتاب را در شماره آذر ماهش چاپ کرده. انتشارات کتاب کوله پشتی هم ترجمه‌اش را هفته گذشته وارد بازار کرد. بسیار مشتاقم تا زودتر کتاب به دستم برسد و بخوانمش.


  صداهایی از چرنوبیل

  صداهایی از چرنوبیل


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۱۸
طاهره مشایخ