اهمیت قرآن و نهج البلاغه از نگاه اندیشمندان جهان: کریستین بونو
دکتر محمدرضا زائری در کتاب زندگی حسینی در مورد اهمیت قرآن و نهج البلاغه چنین مینویسد.
برای اطلاعات بیشتر به این آدرس مراجعه کنید >>> هدایت یافتگان: یحیی(کریستین) بونو
دکتر محمدرضا زائری در کتاب زندگی حسینی در مورد اهمیت قرآن و نهج البلاغه چنین مینویسد.
برای اطلاعات بیشتر به این آدرس مراجعه کنید >>> هدایت یافتگان: یحیی(کریستین) بونو
عید قربان قربانی گرفت
عید قربان قربانی گرفت؛ آن هم چه قربانیهایی، همه حاجی، حاجیهای واقعی، حاجیهایی که اول خودشان قربانی کرده بودند و بعد خودشان قربانی شدند.
امروز وقتی داشتم به عید قربان و حضرت ابراهیم فکر میکردم به یک نکته مهم رسیدم. خداوند با داستان ابراهیم(ع) بخشی از محبت پدرومادر را برای جهانیان نشان داده است. پدرومادر به فرزندان خود محبت میکنند، عشق میورزند؛ فرزند میشود پارهی تن پدرومادر.
و حضرت ابراهیم برای اینکه بندگیش را به اثبات برساند از فرزندش گذشت. ابراهیم با اطاعت از فرمان خداوند محبت پدری-پسری را قربانی کرد. از فرزندش گذشت تا به معبودش برسد.
البته حضرت ابراهیم باز هم بندگیش را نسبت به خدایش نشان داده: آنجا که به استقبال آتش نمرودیان رفت.
مادر حضرت موسی(ع) هم کم از ابراهیم ندارد. او نیز بندگیش را نشان داده: آنگاه که به فرمان خداوند فرزندش را در رودخانه رها کرد.
و نیز حضرت مریم(ع) هم بندگی کرد. آنگاه که حضرت عیسی(ع) را به دنیا آورد.
و همچنین ....
خدایا، لذت بندگی را به من عطا کن. دوست دارم بنده شوم؛ بندهی تو. بندهی تو که پروردگار منی. خالق منی.
دوست دارم بندهی تو شوم. مثل ابراهیم، مثل موسی، مثل نوح، مثل عیسی، مثل محمد(ص)
خدایا تو از رگ گردن به من نزدیکتری. میخواهم بندهی تو شوم.
اَللّهُمّ اِنّی ارغَبُ اِلیک
خدایا من مشتاق تو هستم
پ.ن: قسمتی از دعای عرفه که دیروز بدجور به دلم نشست.
تا به حال دقت کردین به هوا و آسمانِ فصل بهار؟ اولِ صبح هوا آفتابیه، نزدیک ظهر یک دفعه رعدوبرق میزنه و آسمان تیره میشه و باران میاد؛ بعد یک دفعه آفتابی میشه و رنگین کمون میزنه!
عصر که میشه دوباره هوا میگیره و یه بارون رگباری تند و تیز میزنه! بعد هم ریز ریز میباره.
آسمان دل من امروز همچین وضعیتی داشت.
البته من از اول پاییز و اول ماه مهر انتظار بیشتری داشتم. ایکاش با ما مهربانتر بود. خیلی وقت بود انتظار پاییز و مهر ماه را میکشیدم. اما امروز درست وسط دعای عرفه خورد توی ذوقم. نکند برای فردا که عید قربان است قربانی در راه باشد!؟
بچه که بودم همیشه از عید قربان میترسیدم. از این هراس داشتم که نکند امسال فرزندان باید قربانی شوند. کم کم مطمئن شدم که خطر از بیخ گوش فرزند آدمیزاد به خیری گذشته و گوسفند بیچاره قربانیِ آدمیزاد شده است.
خدا آخر و عاقبت همه ما را به خیر کند. انشاءالله
عید قربان مبارک
در این مدتی که به صورت حرفهای کتاب میخوانم به نکات مهمی در مورد ویرایش و ترجمه برخوردم. آخرین کتاب ترجمه شدهای که خواندم "منم ملاله" بود که ترجمهاش اصلا رضایتبخش نبود. مترجم بسیار شتابزده و بیدقت و بدون توجه به نحو و جملهسازی زبان فارسی ترجمه کرده بود. اما در مقابل، مجموعه هنر و تجربه زندگی از نشر گمان ترجمههای نسبتا قابل قبولی ارائه داده است.
کتابی که اکنون در حال مطالعه هستم "آمنه مادر پیامبر" نام دارد. این کتاب اثر ارزشمند دانشمند مسلمان فقید، دکتر عایشه بنتالشاطی، است که جناب احمد صادقی اردستانی ترجمه کرده است. مترجم در مقدمه کتاب چنین نوشته است:
البته مترجم نیز، در عین حالی که اصالت سبک مولف محترم را حفظ نموده، چون میخواسته محتوای کتاب را، به فضای پارسیزبانان بیاورد، ناچار فضای اینان را مورد توجه قرار داده، به منابع مولف مراجعه نموده و با اضافه کردن منابع شیعی، در برخی موارد توضیحاتی هم در پایین صفحه، آورده، که قهرا به غنا و استحکام و کمال مطالب کتاب افزوده است.
یا غیاث المستغیثین
ای فریادرسِ فریاد خواهان
مدتی است این عبارت وِرد زبانم شده؛ مدام خدای خودم را این چنین میخوانم: یا غیاث المستغیثین
شبهای قدر هم در دعای جوشن کبیر، همگی چندین بار خدایمان را به "یا غیاث المستغیثین" صدا زدیم.
همگی خدایمان را با اسماء مبارکی نظیر: یا حَبِیبُ یَا طَبِیبُ یا شَافِی یَا وَافِی یَا مُعَافِی یَا هَادِی یَا قَاضِی یَا رَاضِی یَا عَالِی یَا بَاقِی هم خواندیم.
امسال درکم از دعای جوشن کبیر خیلی بهتر بود؛ حتی فکر میکنم سالهای گذشته از این دعای پرمحتوا هیچ درکی نداشتم. خیلی مشتاق شدم برای خواندن دوبارهی آن. برای همین هم برای شبهای قدر سال آینده لحظه شماری میکنم.
اصلا چرا فقط شبهای قدر؟
یکی از مشکلات ما همین است: ما عاشورا و تلاش برای آزادگی و حق طلبی را غروب عاشورا تمام میکنیم؛ تلاش برای خوب بودن را هم همان روز عید فطر فراموش میکنیم؛ همت برای ایجاد هوای پاک فقط برای روز هوای پاک است و هزار مورد دیگر.
شبهای قدر همه خدایی میشویم و عجیب احساس بندگی و بیکسی میکنیم و بعد از آن دوباره بندگی را فراموش میکنیم و میخواهیم بر روی زمین خدایی کنیم.
و علامه حسن زاده آملی چه زیبا گفته است: خداست که دارد خدایی میکند.
یا غیاث المستغیثین
ای فریادرسِ فریاد خواهان
بلاگفا مثلا به روال قبل برگشت. ماجرای چند ماه اخیرِ بلاگفا به گونههای مختلف قابل ارزیابی و بررسی است. اینکه چه بلایی سر اطلاعات آمد و بلاگفا همچنان قدرتمند و خودخواهانه، به کاربرانش اجازه لینکدهی نمیدهد بماند؛ اما اکنون مطلب چیز دیگری است.
ماجرای بلاگفا و بازیابی اطلاعات وبلاگها، حقایق جالب و جدیدی را برایم روشن کرد. هفته گذشته، وقتی اولین بار به مدیریت وبلاگ قبلی دسترسی پیدا کردم با کامنتهایی که دو سال پیش حذف کرده بودم روبرو شدم؛ کامنتهایی که بعضا نشان از بیاحترامی و بیادبی کامنت گذار بود. این کامنتها یک بار دو سال پیش حسابی ناراحتم کرده بود و من هم سعی کرده بودم فراموششان کنم؛ اما دوباره جلوی چشمانم ظاهر شدند؛ به خیال خودم حذفشان کردم! زهی خیال باطل!
حتی لینکهایی که دیگر وجود خارجی ندارند و یا خودم حذفشان کردهام نیز دوباره پدیدار شده اند!!!
گویا قیامتی برگرفته از آموزههای دینی برایم تداعی شد. همان قیامت و روز جزا که تمام کارهایی که روزی انجام دادهایم و فراموش کردیم دوباره جلوی چشمانمان ظاهر خواهند شد. انگار عالم مجازی و بازیابی اطلاعاتاش به گونهای میخواهد عالم ماورا را برایمان نمایش دهد.
برای ما آدمها نشانهها زیادند؛ ایکاش یادمان بماند
شما را نمیدانم. ولی من خودم در ماه مبارک رمضان رسما مفید نیستم. بیشتر کارهای روزمرهم تقریبا کنسل میشوند: وبلاگنویسی، نوشتن مطالب مختلف، کتابخوانی، گوش دادن به سخنرانی و تفسیر قرآن، پیادهروی و ... .
از این بابت خیلی ناراحتم. اصلا حال انجام کاری ندارم. سالهای قبل از شب تا سحر بیدار بودم و کلی کارهای عقب مانده را انجام میدادم. اما امسال خیلی خسته میشوم؛ خواب چشمانم را میگیرد.
چند روز پیش شامی لپه رشتی درست کردم. بعد از بسته بندی گذاشتم تو فریزر. تقریبا یک روز در میان افطار درست میکنم. همسرم هر روز هم این شامی را درست کنم راضی است الهی شکر. دخترم این چند روز ویروسی شد و نتوانست روزه بگیرد. خلاصه نهارها باید برای او کته ماست و جوجه کباب درست کنم. خدا را شکر حالش بهتر است و انشاءالله از فردا دوباره روزه میگیرد. دیروز که داشتم برای دخترم سیب رنده میکردم یاد افطارهای قدیمی در خانه مادربزرگم افتادم. یادش بخیر وقتی رمضان به تابستان می افتاد، فالوده طالبی و فالوده سیب و آبدوغ عضو ثابت سفرههای مادربزرگم بود. خدا همه رفتگان را رحمت کند. حالا من امروز به یاد گذشتهها برای افطار آبدوغ درست کردم.
امروز بعد از انجام کارهای خانه لپتاپ را روشن کردم و استارت تایپ را زدم.
واقعا در کار برخی از این علمای دینی به خاطر پشتکار و اراده و همت عظیمشان میمانم. مثلا علامه حسن زاده آملی بیشتر کتابهایشان را با زبان روزه نوشتهاند!!!
زبانشناسی اجتماعی یا جامعه شناسی زبان شاخهای از علم زبانشناسی است که به بررسی زبان و گونههای زبانی افراد جامعه میپردازد و چرایی و چگونگی فرمها و تفاوتهای زبانی را مورد بررسی قرار میدهد. عواملی نظیر سن، تحصیلات، طبقه اجتماعی، محل زندگی و ... در گوناگونی زبانی گویشوران تاثیر دارد. موضوعاتی نظیر واژگان، تلفظ و چگونگی صحبت و کلام گویشوران زبان و گویشها در این شاخه از علم زبان شناسی میگنجد. جامعه شناسی زبان به ما می گوید که چگونه فرهنگ و عوامل اجتماعی بر زبان افراد تاثیر می گذارد. در این مطلب قصد دارم از منظر جامعه شناسی زبان اشاره کوچکی به برخی از ابهامات رمان پنج شنبه فیروزهای داشته باشم.
تقریبا ابتدای رمان در قسمت پیش درآمد، وجود برخی کلمات تابو(بیکینی) و رفتارهای کلامی زشت و زننده دانشجویان در محیط کلاس(صحبت از بوی ادکلن) برایم سنگین بود. انگار توی ذوقم خورده بود که چرا باید این کلمات و مضامین در داستان وارد شود. البته این را به فال نیک میگیرم. این توی ذوق خوردن یعنی هنوز این چیزها با وجود فراوانیش برای من آنقدر عادی نشده که به راحتی از کنارش بگذرم. هنوز به من برمیخورد این رفتارهای ناهنجار و برخی بیبندوباریها در میان قشر دانشجو و بیانش در یک کتاب که شهرتش نسبتا دینی-مذهبی است. اما باید قبول کرد که این بخشی از واقعیت جامعه عمومی و جامعه علمی و دانشگاهی ماست. در این سالهای تدریس، بارها شاهد انواع این رفتارها بودهام(مخصوصا این اواخر): دست دادن و کناربه کنار هم راه رفتن و خندههای بلند دختروپسرها در راهروها و حتی سر کلاس و نوع حرف زدن و کاربرد کلمات تابو و هنجارشکنیهای کلامی. بارها از کنار کلاسهایی گذشتهام که فقط یک دختروپسر کنار هم نشسته اند و یا دو دخترو یک پسر و یا دو پسر و یک دختر و خلاصه انواع مثلث عشقی و دیگر اشکال هندسی! تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل.
بنابراین وجود کلمات و اصطلاحات مربوط به تکنولوژی و موبایل و اینترنت و اصطلاحات رایج بین جوانان نظیر فیک و برند و غیره و همچنین تابوشکنی کلامی در کتاب پنج شنبه فیروزهای کاملا منطقی است: سرکار خانم سارا عرفانی، نویسنده کتاب، برای نشان دادن وضعیت جوانان در جامعه و ارتباطات فعلی آنان دست به دامن کلمات و مفاهیم تابو هم شده است که البته جامعه شناسی زبان وجود این تابوشکنیها را توجیه میکند: این ناهنجاریها بخشی از جامعه نوجوانان و جوانان است. به عبارتی میتوان گفت زبان کودکان، نوجوانان و جوانان و به طور کلی زبان نسل فعلی خیلی پاکیزه و یکدست نیست؛ زبانی است که هم تابوشکنی فراوان دارد و هم پر از واژههای خارجی و مربوط به تکنولوژی است.
رامبد جوان در برنامه خندوانه از مسعود فراستی میپرسد: در ده سال گذشته فیلم عالی داریم؟ میگوید: نداریم! جوان با تعجب میپرسد: در 20 سال، 30 سال گذشته؟ و همچنان مسعود فراستی بسیار محکم پاسخ میدهد: نداریم! فیلم عالی نداریم!
مسعود فراستی از دید خود به عنوان منتقد مطرح و جنجالی و با توجه به تحصیلات و تجارب خود در زمینه نقد و فیلم این چنین نظر میدهد. شاید به نظر من و شما بتوان چندین فیلم خوب و عالی را مثال زد.
در عرصههای دیگر هنر هم همین طور است. هنر از ذهن و اندیشهی هنرمند میجوشد و حواس مخاطب نیز آنها را دریافت میکند: با چشم و گوش و لامسه و ... . وقتی سرچشمهی هنر اندیشه است و مقصد هم اندیشهی مخاطب، پس اینجا با تضاد و گوناگونی سلایق سروکار داریم. شجریان برای عدهای میشود مرد موسیقی ایران و محسن یگانه برای گروهی دیگر. فهیمه رحیمی میشود بهترین بانوی رمان نویس برای نسل نوجوان و جوان و رضا امیرخانی برای گروهی دیگر؛ فردوسی میشود بزرگمردِ پارسی زبان ایران و همین شاهنامه نویس قَدَر برای عدهای دیگر عجیب و غریب و کهنه!
در برخورد با آثار هنری، ما با گوناگونی و تنوعِ اندیشهها، افکار، سلایق و تجارب شخصی مخاطب روبرو هستیم. برخی از مخاطبان کمالگرا هستند و همیشه منتظر یک چیز عالی و برترینها هستند که البته از قضا این اثر عالی و برترین هم هیچ وقت متولد نمیشود!
در مورد پنج شنبه فیروزهای، همچنان از لحاظ دینی و مذهبی تمام قد به احترامش میایستم و از آن دفاع میکنم. تاکید میکنم از لحاظ دینی و مذهبی و کشش داستانی و بهروز بودن آن. اما این دفاعِ تمام قد به این معنا نیست که این اثر عاری از نقاط ضعف میباشد؛ که اگر کسی در مورد ادبیات و هنر چنین فکر کند، دچار اشتباه اساسی شده است؛ چرا که ادبیات و هنر تمامی و غایت ندارد. اگر بگوییم این اثر کمال و تمام است که دیگر باید اندیشه را تعطیل کرد، درِ دانشگاهها و کتابخانهها را تخته کنیم و دیگر اندیشه و تفکر هم نکنیم! چون دیگری برای ما تمام و کمال فکر کرده و تفکر و خلاقیت و هنر را به اتمام رسانده و دیگر چیزی کفِ دیگ هنر نمانده است!
ویژگی هنر همین است: تنوع و بازبینی و بازنگری و بازاندیشی. برای همین است که از کلاسیکهای جهان فقط یک عنوان فیلم و تاتر نداریم: هر کارگردان از زاویه نگاه خود به اثر هنری میاندیشد: همچنان هملت و شاه لیر و ... با کارگردانان مختلف دارد اجرا میشود.
سرکار خانم سارا عرفانی موضوع بسیار مهمی را درونمایه رمان خود قرار دادند که از این نظر بسیار قابل تقدیر است. موضوع زیارت و کیفیت آن و معرفی زیارت جامعه کبیره در رمان و نیز ارایه بحث حجاب با ریزهکاریهای آن(غزاله با روسری و گیره روسریاش خیلی درگیر است) و حجاب مرتب و شکیل(سِت بودن گیره روسری با رنگ آن)، کار بسیار ارزندهای است. همچنین معرفی کتاب "ادب فنای مقربان" نیز بسیار مفید بوده است. خواننده پیگیر و دقیق با استفاده از اینترنت به دنبال کتاب ادب فنای مقربان میرود و در این جستجو با آیت الله جوادی آملی و دیگر آثار هم آشنا میشود. اینجاست که رمانخوانی در خدمت معرفی کتاب و ترویج کتابخوانی قرار میگیرد: کتاب در خدمت کتاب؛ هنر رمان در خدمت کتاب و کتابخوانی!