اهمیت قرآن و نهج البلاغه از نگاه اندیشمندان جهان: کریستین بونو
دکتر محمدرضا زائری در کتاب زندگی حسینی در مورد اهمیت قرآن و نهج البلاغه چنین مینویسد.
برای اطلاعات بیشتر به این آدرس مراجعه کنید >>> هدایت یافتگان: یحیی(کریستین) بونو
دکتر محمدرضا زائری در کتاب زندگی حسینی در مورد اهمیت قرآن و نهج البلاغه چنین مینویسد.
برای اطلاعات بیشتر به این آدرس مراجعه کنید >>> هدایت یافتگان: یحیی(کریستین) بونو
این روزها کم مینویسم. بیشتر در حال خواندن و مطالعه هستم. حافظهی گوشیم پر از ذرات صدایم شده. گاهی واژهها مثل سیلاب روان میشوند و من چارهای جز ضبط صدا ندارم. تنها صداست که میماند.
در حال حاضر لپتاپ و تبلت و موبایل همه بسیج شدهاند تا دلنوشتههای مرا ثبت کنند. وای به روزی که موبایلم گم شود یا لپتاپ هنگ کند یا تبلتم قاطی کند. آن وقت است که من هم قاطی خواهم کرد.
روزهای غریبی است این روزها. از زمین و زمان میبارد. در هیچ دوره از عمرم اینطور دچار فکر و خیال نبودم؛ اما خدا را شکر. خالق من اگر درد و فکر و خیال میدهد، خودش هم به مخلوقش صبر و طاقت میدهد.
طبق معمول در ناحیه گردن و انگشتان دستم دردهای عجیب و غریبی دارم. با این دردها روزی چند بار استراحت مطلق میشوم. اما من سعی میکنم این دردها را دوست داشته باشم. چون با وجودشان روزی هزار بار یاد خدا میافتم و خدا را شکر میکنم.
برای مطالعه و روخوانی نهج البلاغه گروهی در تلگرام درست کردم. البته فعال گروه خودم هستم. اما چون نیت کردم که نهج البلاغه را در یک سال روخوانی کنم، این گروه را حتی فقط با یک نفر هم ادامه خواهم داد.
در گروه دیگری با مدیریت یکی از دوستان وبلاگی مشغول مطالعه کتب استاد مطهری هستیم. فعلا کتاب حماسه حسینی را میخوانیم. همیشه آرزوی شرکت در گروههای کتابخوانی را داشتم. حالا این آرزو، هر چند به صورت مجازی، در حال تحقق است.
پ.ن: امروز مهمان دارم. خواهرزاده همسرم. خیلی خوشحالم.
معمولا در مورد عناوین و اسامی فیلم و کتاب خیلی فکر میکنم و قبل از خواندن کتاب یا تماشای فیلم برای خودم تصویر سازی میکنم. مسلما خالق هر اثر هنری از انتخاب اسم منظور خاصی دارد. اولین هدفِ از انتخاب اسم اشاره به مضمون اثر هنری است و البته خالقش به جذب مخاطب هم فکر میکند: عناوین باید جذاب و جالب باشند تا مخاطب برای خریدش تحریک شود و در عین حال معرف اثر هم باشد. عناوین و اسامی به نوعی امضا یا چکیده و عصارهای از محتوای اثر هستند.
از طرفی این عناوین و اسامی به مخاطبانشان تصورات ذهنی از این آثار منتقل میکند. در واقع مخاطب در مواجهه با عناوین و اسامی، بلافاصله برای خودش تصور ذهنی میسازد. البته این تصور ذهنی به مرور با نقد اثر و یا مواجهه مستقیم با اثر ممکن است کمی تا قسمتی و یا در کل تغییر کند. خیلی وقتها این تصورات ذهنی در طول مدت تماشای فیلم و یا خواندن کتاب با مخاطب همراه است و ممکن است در درک اثر دخالت کند. مثلا من در مورد فیلم استراحت مطلق تصور خاصی داشتم: با توجه به اسم و صحنههایی از تبلیغ فیلم، فکر میکردم که این استراحت مطلق مربوط به استراحت مطلق قبل از زایمان است!!! و مدام منتظر همین بودم. اما بعد از تماشای فیلم کل تصور ذهنیم منهدم شد!!!
سر کلاس همیشه به دانشجویانم میگفتم قبل از خواندن هر متن، در مورد عنوان و تیترش خوب فکر کنند و تصورشان را در یک یا چند خط بنویسند و بعد از خواندن متن با نوشتهشان مقایسه کنند و ببینند تصورشان چقدر تغییر کرده است. به این مراحل میگویند: فعالیت پیش از خواندن >>> pre-reading activities
در این مدتی که به صورت حرفهای کتاب میخوانم به نکات مهمی در مورد ویرایش و ترجمه برخوردم. آخرین کتاب ترجمه شدهای که خواندم "منم ملاله" بود که ترجمهاش اصلا رضایتبخش نبود. مترجم بسیار شتابزده و بیدقت و بدون توجه به نحو و جملهسازی زبان فارسی ترجمه کرده بود. اما در مقابل، مجموعه هنر و تجربه زندگی از نشر گمان ترجمههای نسبتا قابل قبولی ارائه داده است.
کتابی که اکنون در حال مطالعه هستم "آمنه مادر پیامبر" نام دارد. این کتاب اثر ارزشمند دانشمند مسلمان فقید، دکتر عایشه بنتالشاطی، است که جناب احمد صادقی اردستانی ترجمه کرده است. مترجم در مقدمه کتاب چنین نوشته است:
البته مترجم نیز، در عین حالی که اصالت سبک مولف محترم را حفظ نموده، چون میخواسته محتوای کتاب را، به فضای پارسیزبانان بیاورد، ناچار فضای اینان را مورد توجه قرار داده، به منابع مولف مراجعه نموده و با اضافه کردن منابع شیعی، در برخی موارد توضیحاتی هم در پایین صفحه، آورده، که قهرا به غنا و استحکام و کمال مطالب کتاب افزوده است.
خودم دارم رژیم لاغری میگیرم؛ اما در عوض مارجان دارد روز به روز تپلتر میشود. حدودا چهل هزار کلمه شده است. انشاءالله پُرش رفته و کمش مانده. صبح تا ظهر دارم مینویسم. البته بیشتر در حال بازخوانیِ مارجان هستم. گاهی خیلی خسته میشوم. بعضی قسمتها خیلی نفسگیر میشود. جاهایی کم میآورم؛ لپتاپ را خاموش میکنم. به محض اینکه مشغول آشپزی یا ظرف شستن و کارهای خانه میشوم و یا میروم پیادهروی، مارجان واژههایش را مسلسلوار شلیک میکند. برای همین دفتر یادداشتی روی اُپن گذاشتم تا به محض اینکه نکتهی مهمی به ذهنم رسید بلافاصله یادداشت کنم. گوشی همراه هم خیلی به کارم میآید؛ گاهی جملهها و نکاتی را ضبط میکنم.
یک روز صوفی محمد(از رهبران طالبان) از زندان اعلام کرد هیچ نوع آموزشی برای دختران حتی در مدارس دینی وجود ندارد. او گفت: «اگر کسی میتواند یک نمونه در تاریخ بیاورد که اسلام به مدارس دینی دخترانه اجازه فعالیت داده است میتواند بیاید و روی ریش من بشاشد.» بعد از این ملا رادیو توجهاش را به مدارس برگرداند. شروع به سخنرانی علیه مدیران مدارس کرد و با اسم به دخترانی که مدرسه را ترک میکردند، تبریک میگفت، او میگفت خانم فلانی دیگر به مدرسه نمیرود بلکه به بهشت خواهد رفت. خانم X از روستای Y در کلاس پنجم به مدرسه نمیرود، من به او تبریک میگویم.» دخترانی مثل من که به مدرسه میرفتیم با نام گاومیش و گوسفند خطاب میشدیم.
از پدرم پرسیدم: «چرا نمیخواهند دختران به مدرسه بروند؟» من و دوستانم نمیفهمیدیم چرا اینقدر در اشتباه هستند.
او جواب داد: «آنها از قلم میترسند.»
از کتاب منم ملاله، ص141
از زمانی که جانستان کابلستانِ رضا امیرخانی را خواندم خیلی مشتاق شدم تا در مورد افغانستان و کشورهای همسایه بیشتر بدانم. بادبادک باز و هزار خورشید تابان، تشنهترم کرد. بعد دنبال کتاب در پایتخت فراموشی محمدحسین جعفریان بودم. کاغذی و چاپیش را پیدا نکردم. تا اینکه چند روز پیش در سایت طاقچه، الکترونیکیش را یافتم، سریع خریداری کردم تا سر فرصت بخوانمش.
اکنون در حال خواندن کتاب منم ملاله هستم. از طریق اینستاگرام با صفحه ملاله آشنا شدم و متوجه شدم زندگی نامه یا خودزندگی نامه این دختر پاکستانی چاپ شده است. از آنجا که این دختر نوجوان در راه تحصیل دچار حادثه شد خیلی مصر شدم تا این کتاب را دخترم هم بخواند؛ بلکه بیشتر قدردان شرایط تحصیلی و زندگی خودش باشد. البته فعلا که مشتاق خواندنش نشده است!
این کتاب با دو عنوان مختلف توسط دو انتشارات نگاه و کوله پشتی به چاپ رسیده است. کتابی که من گرفتم از انتشارات نگاه است با ترجمهای نه چندان دلچسب. ایکاش مترجم محترم در ترجمه شتاب نمیکرد و دقیقتر و فارسیتر ترجمه میکرد. اینجاست که کار ویراستار و یا ناظر ترجمه خیلی مهم میشود.
منم ملاله شرح خاطرات ملاله یوسف زی از زمانی است که مورد اصابت گلوله طالبان قرار گرفت تا زمانی که به انگلیس منتقل شد. او همچنین در این کتاب به شرح فعالیتهای فرهنگیاش در محل سکونتش دره سوات میپردازد که یکی از مراکز حضور طالبان در پاکستان است.
پ.ن: انشاءالله شرایط امنیتی کشورهای همسایه برای مسافرت و گردشگری مهیا شود و بتوانیم با خیال آسوده و امن به این کشورها سفر کنیم و این سرزمینهای همزبان و هممسلک و همدین را از نزدیک ببینیم و خودمان سفرنامه بنویسیم.
صاحب مغازه معترض است: چرا شما خانمها اهل حساب و کتاب نیستید؟
میگویم: من دیگر خانم ها را نمیدانم. اما من خودم زیاد اهل حساب و کتاب نیستم. من اهل کتابم! کتاب!
دوست دارم به جای حساب و کتاب و شمردن، شبانهروز زندگی کنم؛ مادری کنم، همسری کنم، کمی آشپزی کنم، کمی خانه را مرتب کنم، و برای خودم در آرامش کتاب بخوانم و بنویسم. در آرامش. در سکوت. بدون حساب و کتاب؛ فقط زندگی و کتاب.
سالها بود حسرت تئاتر دیدن و حضور در سالن تئاتر بدجور به دلم مانده بود. مخصوصا که تبلیغ تئاترهای معروف مثل دندون طلا، دل سگ، آمدیم نبودید رفتیم و خشکسالی و دروغ و ... را هم دیده بودم و از طریق تلویزیون و مطبوعات دنبال میکردم. دوران لیسانس به خاطر درس نقد ادبی و ادبیات انگلیسی به تئاترهای تلویزیونی علاقمند شده بودم. همیشه برایم سوال بود که چرا از تئاترهای صحنه، فیلم نداریم تا حداقل کسانی که به پایتخت دسترسی ندارند از نسخه فیلمی این آثار بینصیب نمانند. خلاصه این حسرت با من بود تا چند روز پیش متوجه شدم که بعله؛ همه تئاترها به فیلم تبدیل میشوند و در مجموعههای هنری موجود است.
یکی از این تئاترها که تبلیغش را از تلویزیون دنبال می کردم "آمدیم، نبودید، رفتیم" بود. شنیده بودم از لحاظ تکنیکی و خلاقیت یک اثر ویژه است. خیلی دوست داشتم این تئاتر را ببینم. میدانستم که در سطح رشت نمیتوانم چنین چیزی پیدا کنم. پس علیرغم میل باطنی همان اول رفتم سراغ دانلود. بالاخره توانستم این تئاتر را به صورت فیلم از تبلتم ببینم. مسلما تماشای تئاتر به صورت زنده در سالن تئاتر چیز دیگری است. اما برای ما شهرستانیها کاچی به از هیچی است! این تئاتر از لحاظ تکنیکی فوق العاده بود؛ حرکات افراد، حرکات موزون و تحرکات بازیگران در صحنه برای من خیلی بدیع و تازه بود و تجربهی بینظیری بود. البته خیلی طولانی و داستان در داستان بود. انگار خیلی پست مدرن بود. مسلما برای اهل فن بسیار پرمحتوا و بامعنا است. شاید اگر در سالن حضور داشتم درک و لذتم از این نمایشنامه خیلی متفاوت بود.
دیروز هم فیلم تئاتر "خشکسالی و دروغ" با نویسندگی و کارگردانی محمد یعقوبی را دیدم. این هم فوقالعاده بود. جدیدا هم فیلم سینمایی این نمایشنامه در حال ساخت است. به علاقمندان تئاتر و هنر و فیلم پیشنهاد میکنم حتما این تئاتر یا فیلم را ببینند.
انشاءالله در آیندهای نزدیک تئاترهای "همهوایی، دل سگ، زمستان 66" در لیست انتظار هستند.
پ.ن: رمان دل سگ را قبلا خواندم. فوق العاده بود.
برای درک نهج البلاغه و هر اثر مکتوب دیگری نیاز به بررسی عمیقتر و دقیقتر داریم تا دچار سوءتفاهم و سوءبرداشت نشویم. یکی از این موارد درک ضربالمثلهای موجود در نهج البلاغه است که اگر به بار فرهنگی، پیام و کاربرد این ضربالمثلها در زمان خودش دقت نشود باعث سوءتفاهم و کژفهمی می شود.
رعایت اصل «پیام رسانى» در ضربالمثلها
در فرهنگ همه ملّتها، ضربالمثلهایى وجود دارد. و در ضربالمثلها، پیامها و اهدافى نهفته است.
اگر در ترجمهها «اصل پیام رسانى» رعایت نشود، ضربالمثلهاى اقوام و ملل براى یکدیگر قابل فهم نخواهد بود، و چون در ترجمههاى موجود نهج البلاغه، غالبا اصل پیام رسانى رعایت نشده، و با ترجمه ظاهرى عبارات، اهداف واقعى گوینده قابل دسترسى نیست، خواننده فارسى زبان حق دارد بپرسد:
من «کفتار نیستم» یعنى چه و کفتار چیست؟
(و اللّه لا اکون کالضّبع، خطبه 5)
«چون بچّه شتر دنبال شتر بودم» چه مفهومى دارد؟
(کاتّباع الفصیل أثر أمّه، خطبه 192)
«زن عقرب است» یعنى چه؟ چرا باید به زنان اهانت شود؟
(المرأة عقرب)
اگر بدانند که این ضربالمثلها براى رساندن مفهوم خاصّى در ملّتها پدید آمدند، و پیام خاصّى را در شرائط حاکم بر همان ملّت و همان فرهنگ به همراه دارند.
و اگر در ترجمه ضربالمثلها، اصل پیام رسانى رعایت گردد، بسیارى از اعتراضات مطرح نخواهد شد.
پس از تحقیق و برّرسى در ضربالمثلهاى نهج البلاغه، و شناخت کاربردى آن در روزگاران گذشته به این نتیجه مىرسیم که امام علیه السّلام در خطبه 5 مىخواهد بفرماید که:
«من از مسائل سیاسى کشور غافل نیستم.»
و در خطبه 192 این مفهوم را مىخواهد منتقل کند که:
«من چونان فرزندى که از مادر جدا نمىشود، همواره با پیامبر بودم.»
و حکمت 61، یک ضربالمثل است و این پیام را دارد که:
«نیش زن براى شوهرش شیرین است»
نهج البلاغه/ ترجمه محمد دشتی/ صفحه10-11