گزارش یک زبانشناس

هر آنچه مربوط به زندگی است

گزارش یک زبانشناس

هر آنچه مربوط به زندگی است

گزارش یک زبانشناس
پیوندهای روزانه

۲۸ مطلب با موضوع «مذهبی» ثبت شده است

موسی در طور

شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۲۶ ق.ظ


🦋

🥀از میان پیامبران هر کدام را طور خاصی دوست میدارم. هر یک اطوار دلنشینی دارند.


مثلا عاشق اطوار حضرت موسی کلیم الله هستم.

حال خوشی دارد این پیامبر و چه بسیار قصه ها که از این طور طور شدنش به گوشمان خورده; مخصوصا وقتی آتشِ طور را میبیند و به سمتش میرود.

این چه آتشی بود که او دید و از چشم اهل بیتش پنهان بود.🍁


#حرف_دل

#موسی_در_طور

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۰:۲۶
طاهره مشایخ

قابل تامل

شنبه, ۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۰:۲۳ ق.ظ


🌹


🍁دیروز در خبرها آمده بود: قاری اهل اندونزی هنگام تلاوت آیات قرآن به صاحب قرآن پیوسته.


   🌟همه از او هستیم و به سوی او میرویم.🌟


🍁حتما با دیدن این قاری و لحظه عزیمتش به دیار باقی چند قطره ای اشک ریختیم و کمی متحول شدیم; اما چون ما معتقد به "این نیز بگذرد" هستیم, خیلی زود فراموشکار میشویم.🍁

🌹


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۰:۲۳
طاهره مشایخ

خداحافظ سال 1395

يكشنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۵، ۰۸:۴۶ ب.ظ

   امروز 29 اسفند مصادف شده با سالروز میلاد باسعادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها. به همین مناسبت مثلا امروز روز ما زنها و مادرهاست. مثلا امروز ما باید پادشاهی کنیم. اما دریغ از لحظه‌ای نشستن بر تخت پادشاهی. امروز به این فکر می‌کردم که مادران و زنهای این مرز و بوم در هیچ روز مادری اینقدر کار نکرده بودند. مثلا روز مادر و روز زن است. اما در این روز به اندازه تمام روزهای زندگی‌مان بدو بدو کردیم و کار انجام دادیم. فقط چند ساعت به تحویل سال مانده و هنوز کارهای خرده ریز مانده.

  غزاله برای کادوی روز مادر کتاب "شب‌های حرم خانه" را برایم خرید. یعنی امروز در صفحه اینستاگرام نشر اسم دیدم این کتاب را و کنجکاو شدم برای داشتنش. قبلا در کتابفروشی بدر این کتاب را دیده بودم. سریع زنگ زدم و گفتم برایم کنار بگذارند تا همسرم سر راه بگیرد. این کتابفروشی از بخت خوب من درست روبروی شرکت همسرم هست و خیلی وقتها کتاب را تلفنی سفارش می‌دهم تا همسرم بگیرد. اینجوری حساب بانکی من هم ثابت می‌ماندJ

 

   حالا از سالی که گذشت بگوییم. سالی که...

   سال 95 چه سال عجیب غریبی بود برای خانواده من و کشورم. چقدر حادثه و نگرانی و قصه. چقدر عذاب و ناراحتی.

   حتی تا همین روزهای آخر هم ترکش‌هایش را فرستاد. چه لحظه‌های سختی رقم خورد این هفته آخر. چه گذشت بر ما. ما که شدیم اسطوره صبر و تحمل. تنها چیزی که این روزها آرامم می‌کند کتاب است و کتاب است و کتاب.

   حوصله کسی را ندارم. حالم خوب نیست، اما مجبورم لبخند بزنم. مجبورم روز عید به اقوام زنگ بزنم و سال نو را تبریک بگویم. بعد بگویم خوبیم و خوشیم و به به!

   دوست داشتم برای مدتی از همه چیز انصراف دهم. از مادری و همسری و دختری و خواهری و عروس بودن و عضو جامعه بودن و در کل هر چیزی که مرا به دنیای آدمها پیوند می‌دهد.

   دوست داشتم می‌رفتم به جایی که دست هیچ بنی بشری بهم نرسد. هیچ کس صدایم نکند: مامان، مامانی، مامانی جونم، طاهره، خانم، عزیزم، خانمم...

   ایکاش میشد از همه این نسبت‌ها برای مدتی انصراف می‌دادم. به کنج عزلت پناه می‌بردم و مدتی پنهان از همه می‌شدم.

   خانه تکانی تقریبا تمام شد. اتاق آخری که تراس دارد حسابی مرتب کردم تا دوباره به آنجا پناه ببرم. مثل سالهای گذشته. مثل آن روزهایی که معرفت نفس می‌خواندم. مثل همان وقتها که به صدای گنجشکها انس گرفته بودم و ساعتها تماشایشان می‌کردم. همان روزهایی که خیلی خوش بود.

   تلخ نوشتم. آری تلخ است. چون اکنون زندگی تلخ و سیاه است. به تلخی زهر. به سیاهی شب. نمی‌توانم شیرین بنویسم. چون اکنون زندگی تلخ است، به تلخی شکلات تلخ 96 درصد.


   از 27 اسفند یک چله قرآنی شروع کردم. خواندن سوره مبارکه حشر و تفکر در مورد آیات و کلماتش.

 

   ان‌شاءالله سال 96 سال خوب و پربرکتی برای همه مردم سرزمینم باشد.



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ اسفند ۹۵ ، ۲۰:۴۶
طاهره مشایخ

یحیی

سه شنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۵، ۰۷:۲۱ ب.ظ


   امروز صبح فیلم یحیی سکوت نکرد را دیدم. فیلم خوبی بود. خوشم آمد.

   قبل از نماز ظهر هم، کتاب سیصدوشصت و پنج روز در صحبت قرآن الهی قمشه ای را باز کردم. بخشی از سوره مریم سلام الله علیها آمد. بخش مربوط به حضرت یحیی. به نظرم رسید که اینها همه نشانه است. این مدت مشغول کتاب قلندر و قلعه هستم. کتابی با موضوع شهاب الدین یحیی سهروردی، شیخ اشراق.

باید حواسم به این نشانه ها باشد.

شاید "یحیی" یک کد است، یک اسم رمز.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۵ ، ۱۹:۲۱
طاهره مشایخ

پرخوری راه فهم را مسدود میکند

شنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۱۰ ب.ظ

پرخوری راه فهم را مسدود میکند


   اگر انسان نسبت به خوراکش مواظبت داشته باشد و دقت کند که چه چیز بخورد و چه مقدار بخورد، روح او قدرت سیر در اکناف آسمانها را مییابد. وگرنه برعکس: پرخوری موجب جولان شیطان در قلب و خیال انسان در خواب و بیداری میشود.


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۱۰
طاهره مشایخ

سلام بر محمد مصطفی صلوات الله علیه

شنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۲۳ ق.ظ


اَلسَّلامُ عَلَیْکَ أیُّهَا النَّبِیُّ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکَاتُهُ

اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکَاتُهُ

اَلسَّلامُ عَلَیْنَا وَعَلی عِبَادِ اللهِ الصّالِحِینَ

 

    حواسمون هست که در نمازهایمان روزی چند بار به پیامبرمان سلام می‌گوییم؟

    و پاسخ سلام هم واجب است. حتم پیامبر پاسخمان را می‌دهد، اما گوش‌های ما نمی‌شنود. ما تشنه مهربانی و رحمت هستیم. اما برای شنیدن محبت و مهربانی ناشنوا شدیم.

    روزی چندین بار برای رسولمان صلوات می‌فرستیم:

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

   امروز سالروز ولایت همین پیامبر است. پیامبر مهربانی‌ها، پیامبر رحمت. خاتم الانبیاء. محمد مصطفی

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۵ ، ۰۰:۲۳
طاهره مشایخ

«وقت بودن» با پدیده «قسمِ زن طلاق»

جمعه, ۳۰ مهر ۱۳۹۵، ۱۲:۴۴ ب.ظ


جناب جلیل سامان که با عنوان کارگردان شناخته شده بودند، اولین رمان خود را منتشر کردند. کتاب «وقت بودن» که در واقع رمانی است از فیلم اکران نشده ایشان دارای موضوع حساس اجتماعی، فرهنگی است که شاید برای بسیاری از خوانندگان تازه باشد، اما برای مردمانی که داستان از آنجا شکل گرفته بسیار ملموس و سالهاست که با آن دست و پنجه نرم می‌کنند.

کتاب سبک، خوشدست و دارای تعداد واژگان نسبتا کمی است و با همین کوچکی و کم حجمیش توانسته معضلات مهم اجتماعی و فرهنگی اعتیاد، قاچاق مواد مخدر، فقر، بیکاری، بی‌سوادی، نبود امکانات رفاهی و مشکلات مناطق مرزنشین را نسبتا در قصه خوب نشان دهد. خواننده و کتابخوان حرفه‌ای اگر دل بدهد می‌تواند در چند ساعت کتاب را تمام کند. اگرچه حیف است. چرا که داستانی که سوژه خوبی دارد مثل غذای لذیذ می‌ماند، آدم دوست دارد کم کم بخورد و در طولش مدام بگوید به به تا مزه خوب غذا تا مدتها زیر زبانش باقی بماند.

«وقت بودن» خواننده را به سفر اجتماعی، فرهنگی، انسانی، دینی، آیینی می‌بَرد. گزیده کلام زیبایی در مورد کتاب و کتابخوانی داریم با این مضمون: «خواندن یک کتاب خوب، مثل سفر رفتن است.» یعنی با خواندن یک کتاب خوب انگار که به سفر رفته‌ایم. خالق «وقت بودن» با کلمات و عباراتش دست ما را می‌گیرد و به دنیای جدیدی می‌برد. دنیایی که به خیالش برای خودش آشنا و برای ما جدید است. درسته! اما خواننده خوش فکر از دل همین دنیای آشنای نویسنده می‌تواند خودش سفر دیگری آغاز کند و به کشفیات بیشتری دست یابد.

جناب جلیل سامان با کتابش ما را به سیستان و بلوچستان می‌برد. از همان ابتدا، سفر خواننده در قالب سفر واقعی آغاز می‌شود. خواننده با دو شخصیت اصلی داستان کاظمی(رییس پاسگاه) و جان محمد با اتوبوس وارد شهر می‌شود. افتتاحیه اکشن‌وار و هفت تیرکشی کاظمی و تندخویی و کله شقی جان محمد، از همان اول آغاز به خواننده گوشزد می‌کند که قصه‌ی ماجراجویی در انتظارش می‌باشد و خواننده مشتاق به خواندن بقیه داستان می‌شود. شخصیت‌های اصلی داستان و موقعیت سوق الجیشی مکان داستان همه قابلیت ماجراجویی دارند: کاظمی کارمند نظامی وظیفه شناس و جان محمد هم یک بلوچ زحمتکش و مغرور که البته چند سالی بی‌گناه به اتهام قتل در زندان بوده و خواننده از همان اول فکر می‌کند فکر انتقام در سر دارد!

جلیل سامان راهنمای ماست در این سفر و ما را به دل کویر و در میان مردم بلوچ می‌برد و ذهنمان را می‌سپارد به فرهنگ و رسوم و سبک زندگی مردم بلوچ. در ذهن اکثریت ما، اسم سیستان و بلوچستان با مواد مخدر و قاچاقچیان و اشرار و درگیری‌های مرزی عجین شده است. اما نویسنده قالب شکنی می‌کند و در صفحه دوم داستان از زبان شخصیت اصلی می‌نویسد: «خوشحال بود که به سرزمینی پا می‌گذارد که زمانی مهد تمدن ایران بوده است. به رستم فکر کرد و سیستانی که می‌گفتند در روزگار رستم، بسیار پهناورتر از این بوده است.»

قصه شروع می‌شود. جان محمد بعد از سالها توانسته حداقل در ظاهر به زندگی آرامی برسد و به وصال زن جوانش که سالها از او دور بوده برسد و دوباره طعم عشق را تجربه کند. رییس پاسگاه هم در حال تعامل با مردم ناحیه است. میانه داستان(ص110)، وقتی خواننده لحظه لحظه منتظر حمله قاچاقچیان مواد مخدر یا هجوم اشرار است، ناگهان نویسنده موضوع مهمی را مطرح می‌کند و چالش و درگیری اصلی شروع می‌شود: «قسم زن طلاق»!

موضوعی که بار تمام ریزه کاری‌های ادبی و عناصر داستان را به دوش می‌کشد و ذهن خواننده و مخصوصا خواننده‌ی زن را آشفته و مشوش می‌کند. درواقع از حالا به بعد موضوع داستان بر همه چیز می‌چربد. خواننده دوست دارد زودتر تکلیف این رسم بومی ظالمانه و نحس را بداند.

سوگند زن طلاق یکی از قسم‌های بی‌بروبرگشت بلوچ است، وقتی بلوچی این سوگند را به زبان بیاورد، برای وفای به عهد تا پای جان می‌ایستد. در غیر این صورت زن را بر خود حرام می‌داند. شیوه‌ی سوگند به این طریق است که می‌گوید: «زنم طلاق اگر فلان کار را نکنم.». اگر از انجام سوگند عاجز ماند، مراسم زن طلاق را اجرا می‌کند؛ یعنی سه عدد سنگ کوچک را برمی‌دارد و یکی یکی پشت سر خود می‌اندازد و می‌گوید زنم طلاق، به همین سادگی زن خود را طلاق می‌دهد و برای فرار از این خواری و زبونی خانه و دیار خود را ترک می‌کند و دیگر به ایل و قبیله خود برنمی‌گردد.

در یک جمله: زن طلاق اگر فلان کار را نکنم!

در صفحه 158 کتاب برادرزنِ قاچاقچی جان محمد برای تحریک او به کشتن رییس پاسگاه، به او گوشزد می‌کند: «اصلا قسم زن طلاق، یعنی سه طلاقه. کسی که می‌گه «زنم طلاق»، منظورش یک بار طلاق که نیست، منظورش سه باره. وگرنه قسم معنی نداشت.»

این قسم به هنگام خشم و عصبانیت بیان می‌شود و به یک معضل اجتماعی و متاسفانه مرسوم ناحیه سیستان تبدیل شده است. رییس پاسگاه برادر جان محمد را به خاطر سرباز فراری بودن به پاسگاه برده و جان محمد عصبانی و برافروخته به رییس پاسگاه توهین می‌کند و از او می‌خواهد که برادرش را آزاد کند. وقتی با جدیت کاظمی مواجه می‌شود، غرور و کله شقی جای عقل و منطقش را می‌گیرد و در مقابل چشمان مردم می‌گوید: «به خدا اگه تا یه هفته دیگه نری... اگه نری، زنم طلاق، اگه نکشمت!!»

نویسنده دست روی سوژه‌ی خاصی گذاشته که هم ناموسی است و هم غیرتی، هم زنانه است و هم مردانه، هم اجتماعی است و هم فرهنگی، هم دینی است و هم ریشه مذهبی در اقلیت اهل سنت دارد.

نویسنده اما کار خودش را می‌کند. ذهن خواننده را پریشان می‌کند؛ اما همچنان قصه‌اش را با آب و تاب ادامه می‌دهد: مائده، زن ستمکش و مظلوم جان محمد، باردار است و بعد از سالها تازه دارد طعم زندگی با همسر را می‌چشد. نویسنده حتی برای باورپذیری بیشتر، نمونه‌ای هم در داستان می‌آورد. قابله‌ی مائده هم قربانی قسم زن طلاق بوده. مردش معتاد بود و وقتی از اعتیاد ذله شده بود، قسم زن طلاق خورده بود که دیگر دور اعتیاد نرود: «زن‌ام سه بار طلاق، اگه دیگه دور مواد برم.» حتی یک سال هم طول نکشید. ابتدا از همه مخفی می‌کرد، اما وقتی برای تهیه مواد به سراغ دیگران رفت، مجبور شد به قسم‌اش عمل کند و از هم جدا شوند.(ص174)

«وقت بودن» را باید وقت گذاشت و با دقت خواند. وقتی با پدیده‌ی «قسم زن طلاق» آشنا می‌شویم تازه متوجه می‌شویم که چرا استان سیستان و بلوچستان که کمترین آمار طلاق را دارد(؟!) در عوض بالاترین آمار زنان سرپرست خانوار را دارد!

«وقت بودن» هم مثل رمان «رنج» که معضل اجتماعی و فرهنگی «خون بس» را درونمایه خود دارد قابل تامل است. قربانی اصلی این پدیده‌های اجتماعی فرهنگی، زنان هستند که البته به صورت زنجیره‌ای کانون خانواده و فرزندان و حتی مردان را هم تحت تاثیر قرار می‌دهد. این نوع رمان‌ها باید بیشتر و بیشتر نوشته شوند تا در سطح کلان دیده شوند و مورد توجه جامعه شناسان و روانشناسان و صاحبنظران قرار گیرد.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۵ ، ۱۲:۴۴
طاهره مشایخ

مرگ‌های زیبا: ما رایت الا جمیلا

جمعه, ۲۰ آذر ۱۳۹۴، ۰۹:۲۱ ق.ظ


   بعضی‌ها مرگشان هم مثل زندگی‌شان برای دیگران تاثیرگذار است. یعنی سفرشان به آن سوی عالم هم حیرت انگیز است. آثار مثبتِ زندگی و مرگشان تا سالها و بلکه قرن‌ها ادامه خواهد داشت.

  یکی از این مسافرهای خوب، خواهر زنداییم بودند. بهتر است بگویم هستند، چون زندگیشان تمام نشده و همچنان در حال تاثیرگذاری‌اند. خدا این عزیز را رحمت کند و ان‌شاءالله با خوبان و اولیاءالله محشور باشند.

  زنداییم بعد از درگذشت ناگهانی خواهر جوانش، تصمیم گرفت چندین نسخه از کتاب 365 روز در صحبت قرآن را وقف ایشان کند. یکی هم روزی من شد. طبق معمول دکتر الهی قمشه‌ای موضوعات را از نگاه عرفانی و فلسفی و خداشناسی خودش بررسی کرده است و از آنجا که هر چه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند، مطالب این کتاب هم بسیار گیرا و دلنشین است.

 

پ.ن: امروز تصمیم گرفتم ان‌شاءالله وصیت نامه‌ای برای خودم تنظیم کنم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آذر ۹۴ ، ۰۹:۲۱
طاهره مشایخ

گهواره‌ی ابراهیم

چهارشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۴، ۰۹:۱۹ ق.ظ


     گاهی می‌بینمش، کم حرف است، اما اگر حرف بزند، حرفش آدم را زیرورو می‌کند.


مثلا یکی از حرفهایش این است:

     یه سالی که خیلی پریشون بودم، دلم آش و لاش بود، همان روزها که ساعت‌ها توی اتاق آخری سمت تراس می‌نشستم و سی‌دی‌های آن مرد بزرگ را گوش می‌دادم و از این همه معرفت و حقایق در شگفت بودم، رسید روز بیست و هشت صفر، روز وفات پیامبر(ص)...

    صبح تنها بودم. دلم پر از غمِ روزِ وفات بود. ناگهان همان اتاق آخری را تصور کردم که مردی در حال تکان دادن گهواره‌ای است، کودک درون گهواره، ابراهیم نام داشت...


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۴ ، ۰۹:۱۹
طاهره مشایخ

چقدر زود دیر می‌شود

سه شنبه, ۱۹ آبان ۱۳۹۴، ۰۹:۴۰ ب.ظ


  برایم داشت تعریف می‌کرد که به هنگام مرگِ مادرش حضور داشته. علائم حیاتی نشان می‌دهد که مادرش آخرین لحظات را می‌گذراند.

با بغض ادامه داد:

   سریع شهادتین را به او تلقین کردم. کلمه توحید را به او تلقین کردم: لا اله الا الله، الله اکبر

پاهایش را صاف و جفت کردم. دهانش را بستم. دستهایش را صاف کردم. با دستانم پلکهایش را آرام بستم. انگار چشمانش به جهان دیگر باز شد.

 

با خودم فکر کردم ایکاش ما هم در زمان وداع از این جهان، کسی کنارمان باشد.

 

در جایی خواندم:

هر گاه بر بالین کسی که در حال جان دادن است حاضر شدی او را به شهادت به توحید و رسالت پیامبر اسلام تلقین ده.

 

فرشته مرگ هر روز پنج بار در اوقات نماز با مردم مصافحه می کند و به ملاقات آنان می آید. هر یک از آنها که نسبت به نماز در وقت خود مراقبت کند، او خود کلمه «شهادتین» را تلقین او می کند و شیطان را از حریم او دور می سازد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ آبان ۹۴ ، ۲۱:۴۰
طاهره مشایخ