گزارش یک زبانشناس

هر آنچه مربوط به زندگی است

گزارش یک زبانشناس

هر آنچه مربوط به زندگی است

گزارش یک زبانشناس
پیوندهای روزانه

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اینستاگرام» ثبت شده است

تلگرام فیلتر شده

دوشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۶، ۱۱:۴۲ ق.ظ

تلگرام از غروب ۱۰ دی فیلتر شده.

همین‌طور اینستاگرام.

لعنت به باعث و بانی‌ش.

مردم اسیر شدن.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۶ ، ۱۱:۴۲
طاهره مشایخ


   این چند روز تمام صفحات اجتماعی پر بود از عکس‌های حضور ترانه علی‌دوستی و شهاب حسینی در جشنواره کن. مخصوصا دیشب که به اوج خودش رسید. شهاب حسینی شد برترین بازیگر مرد جشنواره کن.

   اصغر فرهادی هم شد بهترین فیلمنامه نویس و کارگردان.

   واقعا آیا می‌توان از این موفقیت چشم پوشید؟

   آیا چند وقت بعد فیلم "فروشنده" در سینماهای ایران به نمایش درنخواهد آمد؟

   آیا شهاب حسینی و اصغر فرهادی و ترانه علی‌دوستی با کسی پدرکشتگی دارند؟

   واقعا تا کی بی‌تفاوتی و بی‌خیالی؟!

   

   رسانه ملی دست مریزاد! تو باعث شدی دیشب کنترل ماهواره را از مخفیگاهش خارج کنم و مثل خیلی‌های دیگر از طریق شبکه‌های خارجیBBC  و VOA نظاره‌گر بخشی از جشنواره باشیم.

   رسانه ملی تو دیگر جایی برای دفاع نگذاشتی. از نظر تو روزهای انتخابات و راهپیمایی 22 بهمن می‌توان بی‌حجاب‌ها و کم‌حجاب‌ها را از تلویزیون نشان داد، اما بقیه ایام ؟؟؟


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ خرداد ۹۵ ، ۱۴:۴۹
طاهره مشایخ

پشت سر کسی صفحه گذاشتن!

شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۵:۴۳ ب.ظ


    صفحه گذاشتن مترادف با منبر رفتن و غیبت کردن و بر شمردن نقاط ضعف و پرده دری است.


    حالا این روزها که دیگر صفحه‌ای موجود نیست، باید به جایش بگوییم: پشت سر کسی کامنت گذاشتن! یا پشت سر کسی صفحه باز کردن!

اتفاقاتی که در صفحات شبکه‌های اجتماعی در حال وقوع است تاسف‌بار است. بی‌اخلاقی‌ها بیداد می‌کند. حرف‌های زشت و زننده، توهین و اهانت، زبان کثیف و سیاهی در این صفحه‌ها به وجود آورده.

    مثلا فرزاد حسنی در یک برنامه‌ای خوب رفتار نکرده، کاربران صفحه‌های اجتماعی برایش پست مجزا می‌زنند و کلی بدوبیراه و توهین نثار او می‌کنند. آنها می‌خواهند به بی‌اخلاقی اعتراض کنند، اما خودشان دوباره همان بی‌اخلاقی‌ها را عمدا بارها و بارها تکرار می‌کنند و اشاعه می‌دهند.

    پشت سر کسی صفحه گذاشتن: کسی که پشت سر دیگری به جد یا هزل مطلبی بگوید و احیانا راز پنهانیش را فاش کند در عرف اصطلاح عامیانه به صفحه گذاشتن تعبیر می‌شود و فی المثل می‌گویند: پشت سر فلانی صفحه گذاشت و یا به اصطلاح دیگر: پشت سر فلانی صفحه می‌گذارد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۷:۴۳
طاهره مشایخ

این روزها

دوشنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۴، ۰۱:۰۳ ب.ظ


هر سال نزدیک عید، وقت خانه تکانی، به خودم قول می‌دهم که از سال بعد حتما ماهی یک بار خانه را تروتمیز کنم تا دم عید نیاز به این حجم وسیع خانه تکانی نداشته باشد!!!

اما زهی خیال باطل. دوباره همان آش و همان کاسه! دوباره روز از نو و روزی از نو!

چه کسی خانه تکانی را کشف کرد؟!

این روزها یک سر دارم و هزار سودا. یک دستم به مارجان است و دست دیگرم به کارهای تمام نشدنیِ خانه. کتاب "صداهایی از چرنوبیل" هم به نیمه رسیده. این بار در طول خوانش کتاب، نکات و برداشتهایم را توی گوشی ضبط می‌کنم تا سر فرصت روی کاغذ بیاورم.

تجربه کتابخوانی چند سال اخیرم خیلی جالب است. معمولا کتابهایی که می‌خوانم به طور مستقیم از طریق شبکه‌های اجتماعی مثل اینستاگرام با نویسنده، مترجم و یا ناشرش در ارتباط هستم. تجربه بسیار جذابی است.

به لطف خدا، گروه نهج البلاغه همچنان به کار خودش ادامه می‌دهد. تاکنون 50 خطبه و 30 حکمت مرور کردیم. این هم تجربه بسیار شیرینی است.

شدیدا معتاد به پیاده‌روی شده‌ام. باید روزی حداقل یک ساعت پیاده‌روی کنم. خیلی خسته می‌شوم، سردردهای بدی می‌گیرم. اما از لحاظ روحی به این فعالیت نیاز دارم.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۰۳
طاهره مشایخ

ملاله دختری از دیار همسایه

چهارشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۰۱ ب.ظ


     از زمانی که جانستان کابلستانِ رضا امیرخانی را خواندم خیلی مشتاق شدم تا در مورد افغانستان و کشورهای همسایه بیشتر بدانم. بادبادک باز و هزار خورشید تابان، تشنه‌ترم کرد. بعد دنبال کتاب در پایتخت فراموشی محمدحسین جعفریان بودم. کاغذی و چاپیش را پیدا نکردم. تا اینکه چند روز پیش در سایت طاقچه، الکترونیکیش را یافتم، سریع خریداری کردم تا سر فرصت بخوانمش.


     اکنون در حال خواندن کتاب منم ملاله هستم. از طریق اینستاگرام با صفحه ملاله آشنا شدم و متوجه شدم زندگی نامه یا خودزندگی نامه این دختر پاکستانی چاپ شده است. از آنجا که این دختر نوجوان در راه تحصیل دچار حادثه شد خیلی مصر شدم تا این کتاب را دخترم هم بخواند؛ بلکه بیشتر قدردان شرایط تحصیلی و زندگی خودش باشد. البته فعلا که مشتاق خواندنش نشده است!


    این کتاب با دو عنوان مختلف توسط دو انتشارات نگاه و کوله پشتی به چاپ رسیده است. کتابی که من گرفتم از انتشارات نگاه است با ترجمه‌ای نه چندان دلچسب. ایکاش مترجم محترم در ترجمه شتاب نمی‌کرد و دقیق‌تر و فارسی‌تر ترجمه می‌کرد. اینجاست که کار ویراستار و یا ناظر ترجمه خیلی مهم می‌شود.

 

      منم ملاله شرح خاطرات ملاله یوسف زی از زمانی است که مورد اصابت گلوله طالبان قرار گرفت تا زمانی که به انگلیس منتقل شد. او همچنین در این کتاب به شرح فعالیت‌های فرهنگی‌اش در محل سکونتش دره سوات می‌پردازد که یکی از مراکز حضور طالبان در پاکستان است.

 

پ.ن: ان‌شاءالله شرایط امنیتی کشورهای همسایه برای مسافرت و گردشگری مهیا شود و بتوانیم با خیال آسوده و امن به این کشورها سفر کنیم و این سرزمین‌های هم‌زبان و هم‌مسلک و هم‌دین را از نزدیک ببینیم و خودمان سفرنامه بنویسیم. 


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۴ ، ۲۲:۰۱
طاهره مشایخ

3- ما در اینستاگرام We in Instagram

سه شنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۴۴ ب.ظ

مورد 1:

    می‌گوید شما اگه عکس پروفایل منو ببینین متوجه حال بد من می‌شین!

عکس پروفایل در شبکه‌های اجتماعی مثل اینستاگرام و فیس‌بوک، نما و نشانه‌ای از وضعیت فعلی آدم‌ها می‌شود. انگار هویت‌شان را نشان می‌دهد. حال خوب داری پس عکس پروفایلت عکس خوب و زیبا و امیدبخش می‌شود؛ اما اگر حال آن لحظه‌ات خوب نباشد و به اصطلاح اعصاب نداشته باشی عکس پروفایلت می‌شود یک عکس زشت یا حتی رنگ سیاه.

    یک پست هم می‌زنی که نشان دهی از عالم و آدم طلبکاری؛ همه با تو مشکل دارند؛ همه سر تو را کلاه گذاشته‌اند...

    باشه قبول. تو همان آدم خوبه قصه‌ها. همه‌ی عالم بد و تو یکی خوبِ خوبِ خوب.


مورد 2:

    کنار عکس پروفایل می‌نویسد: جانم فدای رهبر؛ کفن پوش منتظر ندای سیدعلی

بعد وارد صفحه می‌شوی می‌بینی صاحب صفحه همش عکس رستوران و کالای خارجی و مارک‌دار گذاشته. خوب عزیز من، تو که رهبر را قبول داری نباید به حرف رهبر هم گوش بدهی؟! رهبر مگر نگفتند کالای داخلی مصرف کنید!

    چیه به نفعت نیست کالای داخلی مصرف کنی؟! پس چرا شعار می‌دی؟

البته عکس‌های مذهبی هم دارد: عکس صرف ماهیچه در رستوران‌های معروفِ سفرهای زیارتی مشهد و ...

اکثریت جامعه فقط داریم شعار می‌دهیم؛ حرف و عمل‌مان یکی نیست. وقتی کسی حرف و عملش یکسان نباشد می‌شود آدم دورو و این شبکه‌ها و در کل خود جامعه هم پر شده از یک عالمه آدم‌های توخالی و دورو.


۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۴۴
طاهره مشایخ

خودکشی اینستاگرامی Instagram Suicide

چهارشنبه, ۳ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۴۱ ق.ظ


     در حال حاضر بهترین اپلیکیشن برای ارسال و اشتراک عکس، شبکه اجتماعی اینستاگرام است که نزد ایرانیان محبوبیت و شهرت خوبی هم پیدا کرده است. ارتباطات افراد در این فضای مجازی می‌تواند خوراک اطلاعاتی وسیعی را برای کارشناسان و صاحب‌نظران فراهم کند. اینستاگرام می‌تواند متخصصانی نظیر روان‌شناسان، مردم شناسان، جامعه شناسان و زبان‌شناسان را در رسیدن به فرضیه‌های علمی یاری کند.

   

    در این مدت حضور در اینستاگرام چیزهای جالبی کشف کرده‌ام و تصمیم دارم به صورت مطالب مختلف اینجا منتشر کنم.

   یکی از نکات مهمی که این مدت ذهن مرا به خود مشغول کرده واکنش صاحبان صفحه در قبال صفحه خودشان است. صفحه افراد منعکس کننده حالات روحی و درونی صاحبانش می‌باشد. که البته شاد بودن کمتر نمود دارد. اما در مقابل ناراحتی و افسردگی خیلی زود خودش را نشان می‌دهد. مثلا در بسیاری از موارد، اگر صاحب صفحه حالش خوب نباشد بلایی سر صفحه و عکس‌ها می‌آید. معمولا در این شبکه‌های اجتماعی، مظلوم‌تر از هر چیز، صفحه طرف است!


   چندین واکنش وجود دارد: عکس پروفایل عوض می‌شود، یک عکس ناراحت کننده یا یک شعر غمگین ارسال می‌شود و یا صفحه به طور کل منهدم می‌شود!!!


    مثلا صاحب صفحه از خانواده ناراحت است بلافاصله صفحه را معدوم می‌کند؛ رابطه‌اش با دوستش(دوست همجنس و غیرهمجنس) بهم می‌خورد بلافاصله عکس‌ها پاک می‌شوند؛ نتیجه امتحان مدرسه و دانشگاه خوب نیست، بلافاصله ... از خانه قهر می‌کند یا با پدرومادر دعوا می‌کند؛ یا کسی به او گفته بالای چشمت ابروست و خلاصه کافیست از چیزی ناراحت شود، ظاهرا آن لحظه ساده‌ترین و در دسترس‌ترین چاره و علاجِ این ناراحتی نابود کردنِ هویت اینستاگرامی است!

    یعنی هویتی که شخص طی چندین روز و چندین هفت و ماه و شاید چندین سال، برای خودش ساخته بود و بازتولید کرده بود در یک لحظه نابود می‌کند. تمام انرژی که صرف ارسال عکس‌ها و حجم اینترنتی که برای ارسال آنها مصرف شده؛ همه هیچ و پوچ! این یعنی پشتِ پا زدن به تمام این زحمات.

در یک کلام: نوعی خودکشی اینستاگرامی!


   اینجاست که آدم‌ها، دنبال کننده‌ها و دنبال شونده‌ها، مثل موروملخ سر می‌رسند: چی شده؟ چیزی شده؟ علایم عجیب غریب از صفحه کلیدهای خود ارسال می‌کنند. باید گفت این افراد هم حق دارند. چون آنها هم در این صفحه برای خودشان هویت ساخته بودند. هویتی تازه و بدیع. کامنت‌ها و شکلک‌هایشان نابود شده ... هویتی که در این صفحه بازتولید کرده بودند، حجم اینترنت برایش صرف کرده بودند، برای هر لایک و کامنت و هر بار بازدید صفحه هزینه و وقت صرف کرده بودند.


۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۴ ، ۰۰:۴۱
طاهره مشایخ

ما در اینستاگرام We in Instagram

دوشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۲۳ ق.ظ


    دارم میز را می‌چینم. دخترم از نوع چیدمان سفره و تزیین غذا بلافاصله متوجه می‌شود چه در سرم دارم. به محض اینکه نگاهمان با هم تلاقی می‌کند در جا با لبخند شیطنت آمیزی می‌گوید: هان چیه! می‌خوای عکس بگیری! یه پُست جدید!

کسی به غذا دست نزنه ... اونو بذار این ور... یه کم آن ور... خوبه. (اولین عکس) ... نه یه دونه بهتر بگیرم ... (دومین عکس) ... بذار برم اون ظرف خوشگله رو بیارم...(سومین عکس) این چراغو خاموش کن... (چهارمین عکس) این چراغو روشن کن... حالا اون چراغو خاموش کن.

-مامان گوشیتو بده. من بهتر می‌گیرم... از این زاویه بهتره... تو دستت می‌لرزه.

حاصلِ ده تا عکس این است: چند تاشون خوبه. چندتا هم انگشتی، دستی، عضوی از همسرجان در عکس حضور داره. بقیه عکس‌ها هم بد نیست. خیلی از عکس‌ها را دخترم نمی‌پسندد. ذوق هنری‌اش گل می‌کند.

-این قدر عکس نگیر مامان. حافظه گوشیــــــــم ...(سریع «میم» تبدیل به «ت» می‌شود*) گوشیت پر میشه!

همسرم: خانم شروع کنیم. غذا سرد شدااااا. بیایین شما هم ... بیایین با هم غذا رو شروع کنیم.

من: شما شروع کن.

همسرم: بدون شما مزه نمی‌ده.

دخترم: عکسهاتو ساده نذار. از اِفِکت هم استفاده کن. بده من برات درست کنم.

من: این خوبه؟ این چی؟ کدومو انتخاب کنم؟

همسرم: من شروع کردما. مزه‌ی غذا به دور هم بودنِ.

من: عزیزم، من یه لقمه که بیشتر نمی‌خورم. خوب تو شروع کن دیگه. من الان سرم شلوغه. موضوع حیثیتیه!

من و دخترم کلا در باغ دیگری حضور داریم. حواس‌مان به کار خودمان است.

دخترم: چرا از اینستاسایز استفاده نمی‌کنی؟ بده از بازار برات دان کنم.

من: اینستاسایز دیگه چیه؟ نه بابا. حوصله اونا رو ندارم.

دخترم: کاری نداره. من بهت یاد میدم. تو که داری عکس می‌ذاری، خوب عکس‌هات کیفیت داشته باشن.

   سریع گوشی را از من می‌گیرم. من مشغول غذا می‌شوم. برای دخترم غذا می‌ریزم. بشقاب همسرم را بررسی می‌کنم: چیزی کم و کسر نباشد.

غرغر می‌کند: اول غذاتونو بخورین، بعد هر کار می‌خواین انجام بدین.

  من: خوب شما هم یه وقت‌ها پای لپ‌تاپ هستی و من برای چای و قهوه و غذا کلی صدات می‌کنم. چقدر چای و قهوه‌های سرد خوردی. درسته یا نه؟ خیلی وقت‌ها سر غذا داری کانال تلویزیونو تغییر می‌دی.


   همسرم در حالی که لقمه‌های بزرگ بزرگ می‌گیرد: خوب مگه چند بار شده؟ شما دوتا کار همیشگی‌تونه.

من با کمال تعجب: کار همیشگی؟ خوب تازه اینستا رو نصب کردیم**. برامون تازگی داره. بعدشم من که عکس غذا کم می‌ذارم، معمولا همون رو اُپن عکس می‌گیرم. حالا یکی دو بار اینطوری شده.

دخترم: ببین مامان خوب شد؟

من: حالا غذاتو شروع کن. بعد نگاه می‌کنم.

با این حال نمی‌توانم صبر کنم. گوشی را از او می‌گیرم و عکس نهایی را نگاه می‌کنم. «آره خوبه»

دخترم: می‌خوای اِفِکت‌هاشو بیشتر تغییر بدم.

من: وای غزاله ول کن. همین خوبه. غذاتو بخور فعلا.

همسرم: باباجان غذاتونو بخورین... سرد شد.

دخترم: خوب مامان چرا یه آی‌فون نمی‌خری؟ یا یه گلکسی؟ اکسپریا هم خوبه. محسن یگانه هم آی‌فون داره هم گلکسی.

من: آهان گوشی بگیرم همش دست تو باشه.

دخترم: من برا خودت می‌گم. لایک عکسهات می‌ره بالا. من اگه اینستا داشتم چه عکسهایی می‌گرفتم.

من: لایک می‌خوام چه کار.

همسرم: من که از حرفهای شما چیزی سردرنمیارم. لایک و اِفِکت و اکسپریا و ...


   خلاصه عکس آماده‌ی ارسال می‌شود تا تصویری از سفره‌ی سه نفره‌ی ما جهانی شود و دیگران هم ببینند در سفره ما چه خبر است. ما چه می‌خوریم و چه نمی‌خوریم!


      یادم می‌آید دوران بچگی، یادش بخیر، آن موقع‌ها که هنوز مهمان سرزده مُد بود و هنوز مثل حالا بی‌کلاسی و از محالات نبود، اگر سر سفره، مهمان سرزده‌ای می‌آمد، مادرم خیلی هل می‌شد. مخصوصا اگر غذایمان از رویدادهای هفته و یا حاضری بود. کلا مادرم به اینکه سفره و آشپزخانه و در کل زندگی‌اش سرزده دیده شود خیلی حساس است.

حالا دخترش عکس سفره خودش را در شبکه اجتماعی به نام اینستاگرام ثبت می‌کند و از طرف دوست و آشنا و فامیل و غریبه رویت می‌شود و لایک می‌خورد!


از بعد از عید من و دخترم گوشی‌هایمان را عوض کردیم. گوشی دخترم مثلا هوشمندتر است! و بعد از امتحانات گوشی‌اش را پس گرفت L

** این خاطره مربوط به یک سال پیش است.



۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۴ ، ۰۰:۲۳
طاهره مشایخ