گزارش یک زبانشناس

هر آنچه مربوط به زندگی است

گزارش یک زبانشناس

هر آنچه مربوط به زندگی است

گزارش یک زبانشناس
پیوندهای روزانه

۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زبانشناسی» ثبت شده است

اسمش پروین بود

سه شنبه, ۲۴ مرداد ۱۳۹۶، ۰۸:۳۹ ق.ظ


اسمش پروین بود. چقدر به او میآمد. صورتی گرد با چشمانی ریز قد تیله. با همان برق و تلولو. همین هم نگاهش را نافذ می‌کرد. تا مغز استخوان اسیرش می‌شدی.

به نظرم اسم پروین در خودش یک گردیِ خاصی دارد. شاید پروین اعتصامی یا علی پروین در این تداعی بی تاثیر نباشند.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۶ ، ۰۸:۳۹
طاهره مشایخ

روز جهانی زبان مادری

دوشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۵، ۰۹:۲۳ ق.ظ


    زبان مادری یعنی همان زبانی که چشم باز کردیم ما را با آن قربان صدقه رفته‌اند و از همان نوزادی با آن لالایی شنیده‌ایم؛ و به آن لالایی می‌گوییم برای فرزندانمان.

    با همین زبان مادری قصه‌های شاه پریان شنیده‌ایم؛ قصه‌ها و افسانه‌ها و حکایت‌ها.

    با زبان مادری خواب می‌بینیم و با آن درددل می‌کنیم. شکایت‌ها و گله‌هایمان هم به زبان مادری‌مان است.

    با این زبان فکر می‌کنیم و با آن ترانه می‌خوانیم و داستان‌سرایی می‌کنیم.

    عشق و دوستی‌مان را با زبان مادری ابراز می‌کنیم.

     پس دوستش داشته باشیم و برای حفظش تلاش کنیم.

    زبان مادری هر کس برای خودش عزیز و قابل احترام است و بخش مهمی از هویتش را تشکیل می‌دهد.

    به زبان مادری یکدیگر احترام بگذاریم.


۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۵ ، ۰۹:۲۳
طاهره مشایخ

گوهری به استواری رُنج!

يكشنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۲۶ ب.ظ


   این یک نقد ادبی حرفه‌ای نیست. شما با یک نقد دلی-ادراکی روبرو هستید.


   کتاب رُنج، نوشته محمد محمودی نورآیادی را دو روزه خواندم. از آن کتاب‌هایی که وقتی دست می‌گیری برای خواندن ادامه داستان اشتیاق داری. چند وقت قبل که عنوان کتاب را جایی دیده بودم، فکر می‌کردم اسمش «رَنج» است، یاد رنج و درد و غصه افتادم. هفته گذشته که کتاب را خریدم، متوجه شدم که «رُنج» است. کنجکاو شدم معنی‌اش را بدانم. به اینترنت مراجعه نکردم. چون من آدمِ کشف کردن هستم. دوست ندارم در مورد کتابی که می‌خوانم خیلی پیش داوری داشته باشم. چرا لذت کشف را از خودم بگیرم؟ پس صبر می‌کنم تا لابه‌لای حوادث داستان معنای «رُنج» کشف شود! و من خیلی راحت کشف کردم و لذت کشف را تجربه کردم!

   در همان صفحات ابتدایی دریافتم رُنج یکی از کوه‌های بلند استان فارس است که راوی ارادت خاصی به آن دارد.

  داستان از نوع «من روایتی» است. یعنی بازگویی و نقل داستان از طریق «من» انجام می‌شود. استفاده از «من» و زمان «حال» باعث شده خواننده خودش را در داستان حس کند.

  داستان بومی و جنگی است. اما غریب نیست. خواننده هنگام خواندن احساس غریبگی نمی‌کند. بخش ابتدایی کتاب زندگی عشایری و چوپانی را به تصویر می‌کشد. باز هم غریب و ناآشنا نیست. خواننده از توصیفات لذت می‌برد. حتی گاهی با راوی که خودش شخصیت اصلی داستان است همزادپنداری می‌کند.

   گوهر، زن راوی، نقش کمی دارد. اما همان نقش در جای خود بسیار خاص است و منِ خواننده را با خودش همراه می‌کند. با گوهر همزادپنداری کردم. این کتاب مرا یاد فیلم خون‌بس انداخت. فیلمی که سالها پیش دیدم و بسیار متاثر شدم. گوهر نمونه‌ی یک زن عشایری و روستایی است. یک زن سنتی. اصلا یک زن ایرانی. زنی که قربانی رسم و رسوم کهنه عشایری شده است. خون‌بس.

  در ابتدای داستان از نحوه‌ی برخورد منصور با زنش دچار شگفتی و حیرت می‌شویم. چه روابط سرد و خشنی! انگار که راوی در مورد دشمن خونی‌ش حرف می‌زند. در صفحه 21 می‌خوانیم: «لبه سینی را می‌گیرم و پرت می‌کنم بیرون» منصور سینی غذایی که زنش برایش آماده کرده از سیاه چادر به بیرون پرت می‌کند!

   در جای جای قصه، هر جا اسم گوهر می‌آید، منصور تنفرش را نشان می‌دهد. صفحه 160 اوج این تنفراست: «گاهی اگر یک لگد نمی‌زدم به کمرش، از جا تکان نمی‌خورد...» اینجای داستان دوست داشتم منصور را خفه کنم.

  «رُنج» کتابی دفاع مقدسی است. اما نه از آن کتابهای شعاری. شخصیت‌های این کتاب بیشتر خاکستری هستند تا سیاه یا سفید. رزمنده‌ها زیادی مقدس و پاک نیستند. هر کدام ویژگی ذاتی خودشان را دارند. البته خوب محیط جنگ و جبهه بر رفتار و اخلاقشان بی‌تاثیر نبوده، اما فرشته نیستند. انسان‌ند. انسانهایی که اشتباه می‌کنند. بدوبیراه می‌گویند، گاهی به هم زور می‌گویند، الکی و ریاکارانه فداکاری نمی‌کنند.

  منصور، راوی داستان، با یک دنیا کینه و نفرت دنبال قاتل پدرش تا جبهه کشانده شده. حتی جو خاص جبهه و فداکاری و دفاع هم از کینه منصور کم نمی‌کند. چون منصور از تبار عشایر است. از تبار قومی که به نزاع‌های قومی شهرت دارند. قومی که معتقد به خون‌بس و خون در برابر خون هستند. چنین شخصیتی نمی‌تواند خیلی زود تغییر موضع دهد و کینه‌اش یک شبه و یک هفته‌ای محو شود. حتی بارها تاکید می‌کند که از زخم زبان اهالی قوم هم در آزار است.

  صحنه کشتن پدرش توسط پرویز بارها در داستان تکرار می‌شود. اما به ضرورت و البته ملال‌آور نیست. و حتی به پیشبرد داستان هم کمک می کند.

  به عنوان زبانشناس از کتابهای بومی لذت میبرم. دیدن اصطلاحات بومی و قومی و آشنایی با سبک زندگی اقوام هم در این کتاب مشهود است.

   از فوائد خواندن این کتاب علاوه بر لذت خواندن یک کتاب جذاب، آشنایی با برخی از مکان‌های جنگی مثل جزیره مجنون و قوانین زمان جنگ است. وقتی منصور دچار تصادف قایق می‌شود باید محاکمه شود و تحت الحفظ به دادگاه نظامی معرفی می‌شود. می‌فهمیم که جنگ هم حساب و کتاب دارد. روزانه صدها نفر در جنگ‌ها کشته می‌شوند، اما اگر کسی در حادثه‌ای در منطقه جنگی کشته شود نیاز به دادگاه نظامی می‌باشد.

  قسمتهایی از داستان که ناراحتم می‌کرد مربوط به بددهنی‌ها و رفتار راوی داستان است. شخصیت منصور به اقتضای شرایط روحی و شاید تربیتی حتی به دایی خودش، مشهدی علی‌جان که اتفاقا بزرگ قوم‌شان هست هم بی‌احترامی می‌کند. شخصیت منصور درس را رها کرده، حالا به دنبال قاتل پدرش تا دل جنگ رفته، مرتب سیگار می‌کشد و مدام به پرویز ناسزا می‌گوید.

  

   در این داستان گوهر مثل «رُنج» استوار است و با صبر و شکیبایی زنانه‌ش توانست «رُنج» دیگری هم به دنیا بیاورد.


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۵ ، ۱۸:۲۶
طاهره مشایخ

پشت سر کسی صفحه گذاشتن!

شنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۵:۴۳ ب.ظ


    صفحه گذاشتن مترادف با منبر رفتن و غیبت کردن و بر شمردن نقاط ضعف و پرده دری است.


    حالا این روزها که دیگر صفحه‌ای موجود نیست، باید به جایش بگوییم: پشت سر کسی کامنت گذاشتن! یا پشت سر کسی صفحه باز کردن!

اتفاقاتی که در صفحات شبکه‌های اجتماعی در حال وقوع است تاسف‌بار است. بی‌اخلاقی‌ها بیداد می‌کند. حرف‌های زشت و زننده، توهین و اهانت، زبان کثیف و سیاهی در این صفحه‌ها به وجود آورده.

    مثلا فرزاد حسنی در یک برنامه‌ای خوب رفتار نکرده، کاربران صفحه‌های اجتماعی برایش پست مجزا می‌زنند و کلی بدوبیراه و توهین نثار او می‌کنند. آنها می‌خواهند به بی‌اخلاقی اعتراض کنند، اما خودشان دوباره همان بی‌اخلاقی‌ها را عمدا بارها و بارها تکرار می‌کنند و اشاعه می‌دهند.

    پشت سر کسی صفحه گذاشتن: کسی که پشت سر دیگری به جد یا هزل مطلبی بگوید و احیانا راز پنهانیش را فاش کند در عرف اصطلاح عامیانه به صفحه گذاشتن تعبیر می‌شود و فی المثل می‌گویند: پشت سر فلانی صفحه گذاشت و یا به اصطلاح دیگر: پشت سر فلانی صفحه می‌گذارد.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۷:۴۳
طاهره مشایخ

کمی ترجمه: سه ترجمه از یک اثر!

چهارشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۰۱ ب.ظ


    کتاب صداهایی چرنوبیل در کمتر از چند ماه، توسط انتشارات دیگری با ترجمه دیگر، به چاپ رسید. قسمتهایی از این کتاب هم توسط مترجم دیگری برای مجله داستان همشهری چاپ شده است. به عبارت دیگر اکنون سه ترجمه از یک اثر وجود دارد.

   این سه ترجمه فرصت خوبی است برای مترجمان و دانشجویان ترجمه و حتی علاقمندان زبان و ترجمه، تا بتوانند ترجمه‌های مختلف را با هم مقایسه کنند. زمان دانشجویی چند بار ترجمه مترجمان بزرگ را با هم مقایسه کردم. کار بسیار جذاب و جالبی است.


صداهایی از چرنوبیل، انتشارات کتاب کوله پشتی، ترجمه حدیث حسینی

صداهایی از چرنوبیل، انتشارات مروارید، نازلی اصغرزاده

صداهایی از چرنوبیل، داستان همشهری، آبتین گلکار


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۵ ، ۲۳:۰۱
طاهره مشایخ

کمی زبان‌شناسی: شهرزاد

جمعه, ۴ دی ۱۳۹۴، ۰۸:۲۹ ب.ظ


    وقتی در رشته‌ای تحصیل می‌کنیم یا در زمینه‌ای مهارت داریم، خودبه‌خود نگاهمان به دنیای پیرامون تغییر می‌کند و جهان را شبیه بقیه نمی‌بینیم؛ بلکه از دریچه چشم و جهان‌بینی خودمان به پدیده‌ها توجه می‌کنیم.

حکایتِ منِ مثلا زبان‌شناس هم از این مقوله مستثناء نیست. اکثرا به زبان و واژه‌های دیگران توجه می‌کنم. کتاب، فیلم، موسیقی و حتی پیام‌های بازرگانی هم از تیررس نگاه ذره‌بین و زبان‌شناسانه‌ام دور نیستند.

 

   تاکنون هشت قسمت از سریال خوش‌ساخت شهرزاد را تماشا کرده‌ام. داستان سریال مربوط به دهه سی شمسی است. یعنی بیش از نیم قرن! مکان‌ها مربوط به تهران قدیم است و در شهرک سینمایی فیلم‌برداری می‌شود. رفتارهای اجتماعی، لباس و خوراک شخصیت‌ها نیز همرنگ تهرانِ دهه سی شده است: معماری خانه‌ها، آشپزخانه در زیرزمین، استفاده از دیگ‌های مسی، غذای قدیمی کوفته سر سفره و ...

    از همه‌ی این زیبایی‌های بصری که بگذریم، منِ زبانشناس از دریچه نگاه خودم به فیلم و شخصیت‌ها توجه می‌کنم.

 

    دیالوگ‌های بازیگران سریال شهرزاد برایم خیلی جالب است. مخصوصا اصطلاحات تهران قدیم در کلام شیرین و یا بزرگ آقا. دیالوگ‌های شیرین پر از اصطلاحات و ضرب‌المثل‌های قدیمی و مرکب اَتباعی* است.


    نکته‌ای که نظرم را جلب کرد مربوط به قسمت هشتم می‌باشد. در دقایق آخر فیلم، پرستار به قباد مژده پدر شدن می‌دهد و قباد در جواب می‌گوید: یعنی زن من باردارِ؟

انتظار داشتم بگوید: آبستن یا حامله. بعید می‌دانم کلمه "باردار" آن زمان مرسوم بوده باشد!؟!


زبان آدمی مدام در حال تغییر و تحول است. اتفاقات اجتماعی، فرهنگی و سیاسی بر روی زبان تاثیرات زیادی دارد. در واقع می‌توان گفت زبان به نوعی موجود زنده محسوب می‌شود که با تغییر و تحولِ کاربرش که همان آدمیزاد می‌باشد متحول می‌شود.

 

 

مرکب اَتباعی: به ترکیب‌هایی که در آن‌ها لفظ دوم اغلب بی‌معنا است و برای تاکید لفظ اول می‌آید مرکب اَتباعی یا اَتباع می‌گویند؛ مانند: خرت و پرت.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۴ ، ۲۰:۲۹
طاهره مشایخ

خیابانگردی و مردم‌شناسی

شنبه, ۹ آبان ۱۳۹۴، ۰۳:۱۶ ب.ظ


    روز جمعه 24 مهر، دخترم گزینه دو داشت. بردیمش مدرسه و خودمان دو تایی رفتیم سبزه میدان تا من چکمه بخرم. سالها بود در کنار هم در این منطقه پیاده‌روی نکرده بودیم. به همسرم گفتم از زمانی که دوتایی اینجا پیاده‌روی کردیم کلی گذشته است.

    جلوی ویترین کفش‌فروشی بودیم که گفتگوی خانواده‌ای نظرمان را جلب کرد. مادر جوان داشت کودک دو ساله‌ش را آرام می‌کرد:

"مامان جان، بیا بریم اونجا مَمِه‌فروشیه. هر مَمِه‌ای که خواستی برات می‌گیرم. یه عالمه مَمِه داره اون ممه فروشیه."

   پدر بچه هم در تایید همسرش گفت: "آره، بابایی. بیا بریم برات ممه بخریم. من دیدم اون مغازه خیلی ممه داشت. بیا ممه بخریم با هم بخوریم بابایی."

   بچه هم ول کن نبود. حسابی لج کرده بود و از جایش تکان نمی‌خورد. زن و شوهر همچنان داشتند به مکالمه‌شان ادامه می‌دادند و همان کلمات و عبارات را تکرار میکردند. پیاده‌رو خیلی شلوغ نبود و مکالمه آنها برای هر رهگذری قابل شنود بود. تقریبا همه برمی‌گشتند و لبخندی به این خانواده می‌زدند.


    برایم سوال شده که این همه کلمه قشنگ داریم تو زبان فارسی. مثلا همین کلمه بَه بَه خیلی زیبا و قشنگه! و می‌تواند همه‌ی خوراکی‌ها را تعمیم دهد. آخه "مَمِه فروشی" دیگه چیه!!!


    جمعه جاری یعنی 15 آبان هم دخترم گزینه دو دارد. این بار هم دوست دارم من و همسرم با هم برویم پیاده‌روی؛ دوتایی؛ به یاد قدیم‌ها.


۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۴ ، ۱۵:۱۶
طاهره مشایخ

داستان یک زن

پنجشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۴، ۰۱:۳۷ ب.ظ


    زن هیچ وقت تمام نمی‌شود. همیشه زن می‌ماند.

اما مرد ممکن است روزی تمام شود؛ شاهدم فرهنگ لغت است؛ همه فرهنگ لغت‌های فارسی مدخل نامرد دارند.

 

   نکته مهم: این پست فاقد اهداف فمینیستی و مردستیزی است و فقط به عنوان مطلب زبانشناختی بداهه نوشته شده است.


۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۴ ، ۱۳:۳۷
طاهره مشایخ

کمی زبانشناسی: آفتابه، بازار، طاقچه و ...

جمعه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۳۶ ب.ظ


    زبان در طول تاریخ دچار تغییر می‌شود. گاهی این تغییر در معنای واژگان است و گاهی در تلفظ واژگان. عوامل اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی بر روی زبان بسیار تاثیرگذار است. مثلا هر چه جهان تکنولوژیک‌تر می‌شود زبان بشر هم تغییر می‌کند: واژه‌ها کهنه می‌شوند، اضافه می‌شوند، دچار تغییر معنایی می‌شوند. بعضی از واژه‌ها کمرنگ می‌شوند و برخی هم کلا از صحنه روزگار محو می‌شوند.


     معماری جدید و بافت شهری مدرن واژه‌های زیادی را کمرنگ کرده است. مثلا این روزها دیگر خانه‌ها طاقچه ندارند. یا حوض و ایوان خیلی کم داریم. ایوان‌ها تبدیل به تراس شده‌اند. دیگر مثل قدیم بازار نداریم. بازارها تبدیل به پاساژ و مراکز خرید شده‌اند. بقچه‌ها تبدیل به کشوهای ام‌دی‌اف شده‌اند.

     

     به واسطه تکنولوژی و دنیای ارتباطاتِ دیجیتال، واژه‌های زیادی ساخته شده و وارد زبان‌ها شده‌اند. از طرف دیگر همین دنیای دیجیتال به کمک زبان و فرهنگ آمده و برخی واژه‌های قدیمی که به مرور زمان متروک و کم استفاده خواهند شد را هم دوباره احیا کرده؛ با همان معنا و یا کمی متفاوت؛ مثل: بازار، بازارچه، طاقچه، صندوقچه، شیپور، بقچه، آفتابه و ... .

     چند سال اخیر این جمله‌ها را از دارندگان گوشی‌های هوشمند خیلی می شنویم:

برو از بازار دانلود کن!

اپلیکیشن طاقچه برای خرید کتاب الکترونیکی!

اپلیکیشن آفتابه رو دانلود کن. خیلی باحاله!


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۳۶
طاهره مشایخ

کمی زبانشناسی: یک تشکر خشک و خالی!

يكشنبه, ۱۸ مرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۲۹ ب.ظ


    عبارت «یک تشکر خشک و خالی» را بارها شنیده‌ایم و حتما خودمان هم به کار برده‌ایم. از لحاظ زبانشناختی تکلیف معنی کلمه «تشکر» که روشن است: عبارتی است که وقتی از کسی لطفی مرحمتی دریافت می‌کنیم در قالب کلماتی مثل «تشکر، متشکرم، سپاسگزارم، ممنون، مرسی» بیان می‌کنیم. گاهی تشکر به شکل زبان بدن مثل سر تکان دادن، لبخند و یا دست تکان دادن است و گاهی نیز به صورت بوق ماشین و گاهی هم به همراه کادو و هدیه.


تشکر خشک و خالی هم حتما می‌شود همان تشکر زبانی و کلامی!

به نظر شما در تقابل با تشکر خشک و خالی آیا تشکر تَر و پُر هم داریم؟

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۲۹
طاهره مشایخ