📚جای خالی سلوچ
پنجشنبه, ۱۶ آذر ۱۳۹۶، ۰۱:۰۸ ق.ظ
یه چیزی به من میگه انگار دولت آبادی داستانهاش رو مهندسی میکرده. تصمیم میگیره چندین شخصیت رو بذاره کنار هم و با توجه به چند خرده روایت هدف خودش رو پیش ببره. هدفی که یه سیاه نمایی روشنفکری تهش داره. یه مشت آدم بدبخت کنار همدیگه به خون هم تشنه و آخر داستان هم همه بدبخت تر. اگر خوشبختی هم باشه در جهت منفیه. مثلا رقیه و عباس دارن بهبودی پیدا میکنن. اما رقیه به فکر طلاقه و در آرزوی یه شیره کش خونه و عباس هم به فکر قمارخونه!
مرگان سرسختی میکنه در قبال فروش زمین. تا جاییکه قبر میکنه و در مقابل تراکتور ابراو قرار میگیره. یعنی تا سر حد مرگ پیش میره.
اما چرا بالاخره تسلیم شد و این خدازمین رو گذاشت و رفت شهر؟!
📚
#جای_خالی_سلوچ
#محمود_دولت_آبادی