گزارش یک زبانشناس

هر آنچه مربوط به زندگی است

گزارش یک زبانشناس

هر آنچه مربوط به زندگی است

گزارش یک زبانشناس
پیوندهای روزانه

۷ مطلب در دی ۱۳۹۵ ثبت شده است

این روزها: من و دغدغه‌هایم

چهارشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۵، ۰۹:۵۲ ب.ظ


   این روزها توی سرم یک غده درآمده. غده‌ای به نام دغدغه. دغدغه‌ای بزرگ. دغدغه پشت دغدغه. فکر پشت فکر.

   سرم پر از هیاهوست. هیاهوی نوشتن و خواندن و بیشتر دانستن و کشف بیشتر و بیشتر. به همین اندازه که سرم شلوغ و پرهیاهوست، خانه‌ام نیز شلوغ و بی‌در و پیکر شده. اتاق‌ها نامرتب. کتابخانه در هم و بر هم. یک عالمه کارهای عقب افتاده.

   اما با این همه دغدغه، دغدغه غذا و خورد و خوراک و لباس اهل خانواده تمام و کمال و به وقت انجام میشه!

دغدغه مادری و همسری تمام و کمال و پابرجا. همه راضی، وای به حال دل من ناراضی!


   ایکاش بقیه کارهایم هم همینطور انجام می‌شد.


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۵ ، ۲۱:۵۲
طاهره مشایخ

آب کم جو تشنگی آور به دست

سه شنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۵، ۰۸:۴۳ ق.ظ


آب کم جو تشنگی آور به دست

سالهاست تشنه‌ام. تشنه‌ی آب حیاتم

آب حیاتم ده

حوا شوم بلکه

آدم شدن پیشکش

 

این روزها: روزهای پریشانی و آشفته حالی؛ که البته حال خوشی است، خوش!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۵ ، ۰۸:۴۳
طاهره مشایخ

آلبوم عکس سیاستمداران

سه شنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۵، ۰۲:۰۱ ب.ظ

   

   نمی‌دانم این آلبوم عکس خانوادگی چه دارد که هر بار باز کردم و چشم انداختم به آن اشکم جاری شد. شده مثل کار سیاست و سیاستمداران‌مان. هر کدام دار فانی را وداع می‌کنند انگار که برگی از آلبوم خانوادگی ما مردم از بین‌مان می‌رود. مگر می‌شود صدا و تصویر آدم‌های بزرگ را فراموش کرد؟

 

   مصلحت اندیشی چیز خوبیست. اما گاهی که افراطی می‌شود، حال بهم زن است. حال آدم را به هم می‌زند. دیگر مصلحت اندیشی نیست، مزدوری است، ریاکاری است، تظاهر است. یعنی آدم خودش باشد اینقدر سخت است؟ خودِ خودش هم نه. کمی خودش باشد. اگر نباشد می‌شود مزدور. می‌شود ریاکار. دروغ‌گو.


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۵ ، ۱۴:۰۱
طاهره مشایخ

بازگشت اژدها

شنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۵، ۰۵:۱۳ ب.ظ

اسمشو گذاشتم اژدها. چون هر وقت اومده، خودم و زندگیم رو فلج کرده.
به سختی تایپ میکنم. انگشتم که روی کیبورد میخوره گردنم تیر میکشه و دادم به هوا میره.
از روزی میترسم که نتونم تایپ کنم. نتونم خودکار دست بگیرم.
از این روزها میترسم. تمام زندگی من همین خواندن و نوشتن است. مگه به غیر از این کارها، کار دیگه ای بلدم؟
تمام دلمشغولی این سالهای منم همین بوده.
خدایا این توانایی را از من نگیر.
هنوز اونقدر بزرگ نشدم که بگم راضیم به رضای تو.
من در خودم نمیبینم که اینطور نسبت به امر اربابم رضایت دهم.

حداقل اونقدر توانایی بده که کارهای نصفه نیمه را به سرانجام برسانم.

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۵ ، ۱۷:۱۳
طاهره مشایخ

نفسهای آخر

شنبه, ۱۸ دی ۱۳۹۵، ۰۱:۰۰ ق.ظ

چه تناقض شگفت انگیزی.

نفسهای آخر یک اثر، میشود تولد همان اثر.

با آخرین ضربه های من بر روی کیبورد، مارجان متولد میشود.

آغاز یک اثر، یک شخصیت. چیزی به متولد شدن مارجان من نمانده. از سال رسیدم به ماه. بعد هفته، روز و حالا دقیقه و لحظه.

تمام شدم تا مارجان متولد شود. خون دل ها خوردم.



موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ دی ۹۵ ، ۰۱:۰۰
طاهره مشایخ

این روزها: روز جمعه!

جمعه, ۱۰ دی ۱۳۹۵، ۰۲:۵۲ ب.ظ


   مثلا امروز جمعه است. اگرچه مدتهاست برای من روز تعطیل و غیرتعطیل خیلی فرق نمی‌کند. برنجم را دم کردم و رفتیم خرید. بعد از خرید همسرم وسایل را آورد بالا جلوی در و رفت سرکار. من ماندم و یک عالمه خرید. غزاله هم که خرید را فقط به نیت کیک و آدامس و هله هوله نگاهی می‌اندازد و گاهی هم جابجایشان می‌کند.

   آلو اسفناج را ردیف کردم و افتادم به جان خانه و آشپزخانه. دو تا لیوان آب پرتقال هم برای دو تا اربابهای خانه آماده کردم و به غزاله گفتم لپ تاپ را روشن کن تا من بیایم. سریع سالاد درست کردم و داشتم به این فکر می‌کردم که الان در مورد چه چیزی بنویسم که صدای در پارکینگ آمد. بعد هم صدای دزدگیر ماشین ارباب بزرگ!

   وقتی از من می‌پرسند "«مارجان» چه شد؟"، "تمام شد؟" "چرا این قدر طولش می‌دی" دوست دارم خودم را از پنجره بیندازم بیرون.

   این است داستان من. مثلا مشغول تایپ هستم، غزاله می‌آید کنارم و شروع به خاطره تعریف کردن می‌کند. یا تلویزیون را روشن می‌کند. یا می‌خواهد با لپ تاپ فیلم ببیند. خلاصه وقتی که خودش درس دارد همه باید دست به سینه در خدمتش باشیم و وقتی هم که از درس خواندن خسته می‌شود باز هم خدمت از ماست!

 

    ** دیروز کتاب طولانی‌ترین آواز نهنگ را خواندم. رمان نوجوان است. اما به دلایلی... در چند ساعت تمامش کردم. نکات اجتماعی، تربیتی، خانوادگی، فرهنگی جالبی داشت.


***روز چهارشنبه عروسک گردان کلاه قرمزی، دنیا فنی زاده از دنیا رفت. خدا رحمتش کند. خاطرات قشنگی برای همه باقی گذاشت. یادش گرامی.


۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ دی ۹۵ ، ۱۴:۵۲
طاهره مشایخ

این روزها: امروز:(

يكشنبه, ۵ دی ۱۳۹۵، ۱۱:۴۴ ب.ظ


    آدمیزاد یه دل داره که اتفاقا خیلی هم حساسه. مثل شیشه‌س. یعنی شکستنیه!

    شیشه‌ها گاهی ترک می‌زنند و گاهی هم می‌شکنند.

    و امروز این دل لامصب من شکست. خیلی بد هم شکست. ایکاش ترک می‌زد. ایکاش...

 

    راستی جلد اول برادران کارامازوف هم تمام شد.


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ دی ۹۵ ، ۲۳:۴۴
طاهره مشایخ