گزارش یک زبانشناس

هر آنچه مربوط به زندگی است

گزارش یک زبانشناس

هر آنچه مربوط به زندگی است

گزارش یک زبانشناس
پیوندهای روزانه

۵ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

شما که غریبه نیستید!!!

چهارشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۴، ۰۵:۰۲ ب.ظ


    دقت کردین این جمله در مراودات و ارتباطات روزمره و کاری چقدر مصرف و کاربرد دارد؟!


    واقعا مرز غریبه و آشنا و محرم و نامحرم کجاست؟!

    چه کسی این معیارها را تعیین می‌کند؟!


    گاهی این جمله را به پدرومادرمان می‌گوییم، گاهی به خواهر و برادر و دخترخاله و دوست صمیمی و ... و گاهی به یک همکار می‌گوییم، گاهی به راننده سرویس، گاهی به بقال سر کوچه و گاهی به همسایه‌ای که فقط با هم در حد سلام علیک ارتباط داریم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۰۲
طاهره مشایخ

کمی مردم شناسی: توهین کردن!

دوشنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۲۷ ب.ظ


    آدم باید در چه جایگاهی باشد تا بتواند به دیگران توهین کند؟


   چند وقت پیش شاهد دعوایی بودم که یکی از طرفین داشت به دیگری می‌گفت: «تو در جایگاهی نیستی که به من توهین کنی؟»


   توهین کردن جایگاه نمی‌خواهد، فقط کمی جسارت و پررویی و بی‌ادبی می‌خواهد. در لحظه توهین، باید آینده نگری آدم هم صفر شود تا بتواند قشنگ و حسابی به طرف مقابلش توهین کند. می‌گویم آینده نگری، منظورم این است که شخص توهین کننده چشمهایش را می‌بندد و بدون توجه به اینکه در آینده می‌خواهد دوباره چشم تو چشم طرف مقابلش شود به او توهین می‌کند!!!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۲۷
طاهره مشایخ

این روزها

يكشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۴، ۰۸:۱۸ ب.ظ


  از آخرین مطلبم خیلی گذشته. این روزها بیشتر با مارجان سروکله می‌زنم. بازخوانیش خیلی وقتم را می‌گیرد. موضوع برای نوشتن در وبلاگ زیاد دارم. اما دل و حوصله نوشتنش را ندارم.


  دیشب مطلبی از داستان همشهری خواندم که خیلی فکرم را درگیر کرد. «صداهایی از چرنوبیل» عنوان کتابیست که برنده جایزه‌ی نوبل ادبی 2015 شده است. داستان همشهری قسمتهایی از این کتاب را در شماره آذر ماهش چاپ کرده. انتشارات کتاب کوله پشتی هم ترجمه‌اش را هفته گذشته وارد بازار کرد. بسیار مشتاقم تا زودتر کتاب به دستم برسد و بخوانمش.


  صداهایی از چرنوبیل

  صداهایی از چرنوبیل


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۱۸
طاهره مشایخ

پایانی آبرومند برای مارجان

پنجشنبه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۲۳ ب.ظ


   دقیقا پارسال همین پانزدهم بهمن بود که ایده مارجان به ذهنم زد. شرح مفصلش را در وبلاگ قبلیم نوشته بودم، اما به مدد بلاگفا نابود شد. بالا و پایین زیاد داشت، دیر و زود داشت؛ اما بالاخره بامداد امروز پانزده بهمن 1394 بعد از یک عالمه کشمکش و کلنجار ذهنی و درونی به سرانجام رسید. مارجانم سامان گرفت. یک سال با مارجان گریه کردم، خندیدم، زندگی را زیرورو کردم، من یک سال با مارجان زندگی کردم. زندگی از نوع درگیری‌ها و کلنجارهای درونی نویسنده با شخصیتش.     

    دیشب وقتی جمله‌های پایانی را می‌نوشتم حس می‌کردم زایمان طبیعی داشتم. من زایمان طبیعی را تجربه نکردم. اما فکر می‌کنم این چند ماه اخیر دچار درد زایمان بودم. الهی شکر دیشب فارغ شدم. فارغ از غصه سرانجام رساندن مارجان. بعد از آخرین جمله نفس عمیقی کشیدم. انگار بار سنگینی را بر زمین گذاشتم.

    الهی شکر فکر می‌کنم با پایان آبرومند و ادبی نسبتا خوبی تمام شد.


    این ماه‌ها و روزهای آخر، با شرایط ناخوش جسمی و روحی مواجه شدم. اما به نوشتن ادامه دادم. فکر می‌کنم با توجه به این روزهای اخیرم، به سرانجام رساندن مارجان بهترین تسکین است برای روح و جانم.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۲۳
طاهره مشایخ

گل سرخ...

يكشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۴، ۰۶:۵۶ ب.ظ


   اینکه می‌گویند ادبیات می‌تواند حال آدم را عوض کند، واقعا درست است. امروز قطعه‌ای از اشعار بیژن نجدی مرا خون به جگر کرد. دلم ریش شد. مگر می‌شود یک شاعرِ مرد اینقدر بااحساس باشد که احساسِ گل سرخ را دیده باشد و برایش شعر گفته باشد؟ مگر مردها هم حواسشان به گل سرخ بوده؟ به عنوان یک زن از خودم خجالت کشیدم. بیژن نجدی با این قطعه ادبی آبروی مردان را خریدJ

 

به خاطر کندن گل سرخ اره آورده‌اید؟

چرا اره؟

فقط به گل سرخ بگویید: تو، هِی! تو

خودش می‌اُفتد و می‌میرد!


   این قطعه ادبی اشک مرا درآورد. برای این گل سرخ اشک ریختم. من این روزها حال و روز خوشی ندارم. دارم مارجان را به سرانجام می‌رسانم. می‌خواهم از مارجان جدا شوم. انگار تکه‌ای از وجودم را دارم از دست می‌دهم؛ آن هم زنده زنده! بدون داروی بیهوشی! بدون بی‌حسی!

   دوست دارم بر سنگ قبرم این قطعه را بنویسند. بار معنایی‌اش کم نیست. وصف حال این روزهای من است. برایم دعا کنید.

   برای حال ناخوشم، چله‌ی زیارت عاشورا گرفتم. هر روز بعد از نماز صبح.


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ بهمن ۹۴ ، ۱۸:۵۶
طاهره مشایخ