گزارش یک زبانشناس

هر آنچه مربوط به زندگی است

گزارش یک زبانشناس

هر آنچه مربوط به زندگی است

گزارش یک زبانشناس
پیوندهای روزانه

۱۲ مطلب با موضوع «شبکه‌های اجتماعی» ثبت شده است

خودکشی اینستاگرامی Instagram Suicide

چهارشنبه, ۳ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۴۱ ق.ظ


     در حال حاضر بهترین اپلیکیشن برای ارسال و اشتراک عکس، شبکه اجتماعی اینستاگرام است که نزد ایرانیان محبوبیت و شهرت خوبی هم پیدا کرده است. ارتباطات افراد در این فضای مجازی می‌تواند خوراک اطلاعاتی وسیعی را برای کارشناسان و صاحب‌نظران فراهم کند. اینستاگرام می‌تواند متخصصانی نظیر روان‌شناسان، مردم شناسان، جامعه شناسان و زبان‌شناسان را در رسیدن به فرضیه‌های علمی یاری کند.

   

    در این مدت حضور در اینستاگرام چیزهای جالبی کشف کرده‌ام و تصمیم دارم به صورت مطالب مختلف اینجا منتشر کنم.

   یکی از نکات مهمی که این مدت ذهن مرا به خود مشغول کرده واکنش صاحبان صفحه در قبال صفحه خودشان است. صفحه افراد منعکس کننده حالات روحی و درونی صاحبانش می‌باشد. که البته شاد بودن کمتر نمود دارد. اما در مقابل ناراحتی و افسردگی خیلی زود خودش را نشان می‌دهد. مثلا در بسیاری از موارد، اگر صاحب صفحه حالش خوب نباشد بلایی سر صفحه و عکس‌ها می‌آید. معمولا در این شبکه‌های اجتماعی، مظلوم‌تر از هر چیز، صفحه طرف است!


   چندین واکنش وجود دارد: عکس پروفایل عوض می‌شود، یک عکس ناراحت کننده یا یک شعر غمگین ارسال می‌شود و یا صفحه به طور کل منهدم می‌شود!!!


    مثلا صاحب صفحه از خانواده ناراحت است بلافاصله صفحه را معدوم می‌کند؛ رابطه‌اش با دوستش(دوست همجنس و غیرهمجنس) بهم می‌خورد بلافاصله عکس‌ها پاک می‌شوند؛ نتیجه امتحان مدرسه و دانشگاه خوب نیست، بلافاصله ... از خانه قهر می‌کند یا با پدرومادر دعوا می‌کند؛ یا کسی به او گفته بالای چشمت ابروست و خلاصه کافیست از چیزی ناراحت شود، ظاهرا آن لحظه ساده‌ترین و در دسترس‌ترین چاره و علاجِ این ناراحتی نابود کردنِ هویت اینستاگرامی است!

    یعنی هویتی که شخص طی چندین روز و چندین هفت و ماه و شاید چندین سال، برای خودش ساخته بود و بازتولید کرده بود در یک لحظه نابود می‌کند. تمام انرژی که صرف ارسال عکس‌ها و حجم اینترنتی که برای ارسال آنها مصرف شده؛ همه هیچ و پوچ! این یعنی پشتِ پا زدن به تمام این زحمات.

در یک کلام: نوعی خودکشی اینستاگرامی!


   اینجاست که آدم‌ها، دنبال کننده‌ها و دنبال شونده‌ها، مثل موروملخ سر می‌رسند: چی شده؟ چیزی شده؟ علایم عجیب غریب از صفحه کلیدهای خود ارسال می‌کنند. باید گفت این افراد هم حق دارند. چون آنها هم در این صفحه برای خودشان هویت ساخته بودند. هویتی تازه و بدیع. کامنت‌ها و شکلک‌هایشان نابود شده ... هویتی که در این صفحه بازتولید کرده بودند، حجم اینترنت برایش صرف کرده بودند، برای هر لایک و کامنت و هر بار بازدید صفحه هزینه و وقت صرف کرده بودند.


۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۴ ، ۰۰:۴۱
طاهره مشایخ

ما در اینستاگرام We in Instagram

دوشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۴، ۱۲:۲۳ ق.ظ


    دارم میز را می‌چینم. دخترم از نوع چیدمان سفره و تزیین غذا بلافاصله متوجه می‌شود چه در سرم دارم. به محض اینکه نگاهمان با هم تلاقی می‌کند در جا با لبخند شیطنت آمیزی می‌گوید: هان چیه! می‌خوای عکس بگیری! یه پُست جدید!

کسی به غذا دست نزنه ... اونو بذار این ور... یه کم آن ور... خوبه. (اولین عکس) ... نه یه دونه بهتر بگیرم ... (دومین عکس) ... بذار برم اون ظرف خوشگله رو بیارم...(سومین عکس) این چراغو خاموش کن... (چهارمین عکس) این چراغو روشن کن... حالا اون چراغو خاموش کن.

-مامان گوشیتو بده. من بهتر می‌گیرم... از این زاویه بهتره... تو دستت می‌لرزه.

حاصلِ ده تا عکس این است: چند تاشون خوبه. چندتا هم انگشتی، دستی، عضوی از همسرجان در عکس حضور داره. بقیه عکس‌ها هم بد نیست. خیلی از عکس‌ها را دخترم نمی‌پسندد. ذوق هنری‌اش گل می‌کند.

-این قدر عکس نگیر مامان. حافظه گوشیــــــــم ...(سریع «میم» تبدیل به «ت» می‌شود*) گوشیت پر میشه!

همسرم: خانم شروع کنیم. غذا سرد شدااااا. بیایین شما هم ... بیایین با هم غذا رو شروع کنیم.

من: شما شروع کن.

همسرم: بدون شما مزه نمی‌ده.

دخترم: عکسهاتو ساده نذار. از اِفِکت هم استفاده کن. بده من برات درست کنم.

من: این خوبه؟ این چی؟ کدومو انتخاب کنم؟

همسرم: من شروع کردما. مزه‌ی غذا به دور هم بودنِ.

من: عزیزم، من یه لقمه که بیشتر نمی‌خورم. خوب تو شروع کن دیگه. من الان سرم شلوغه. موضوع حیثیتیه!

من و دخترم کلا در باغ دیگری حضور داریم. حواس‌مان به کار خودمان است.

دخترم: چرا از اینستاسایز استفاده نمی‌کنی؟ بده از بازار برات دان کنم.

من: اینستاسایز دیگه چیه؟ نه بابا. حوصله اونا رو ندارم.

دخترم: کاری نداره. من بهت یاد میدم. تو که داری عکس می‌ذاری، خوب عکس‌هات کیفیت داشته باشن.

   سریع گوشی را از من می‌گیرم. من مشغول غذا می‌شوم. برای دخترم غذا می‌ریزم. بشقاب همسرم را بررسی می‌کنم: چیزی کم و کسر نباشد.

غرغر می‌کند: اول غذاتونو بخورین، بعد هر کار می‌خواین انجام بدین.

  من: خوب شما هم یه وقت‌ها پای لپ‌تاپ هستی و من برای چای و قهوه و غذا کلی صدات می‌کنم. چقدر چای و قهوه‌های سرد خوردی. درسته یا نه؟ خیلی وقت‌ها سر غذا داری کانال تلویزیونو تغییر می‌دی.


   همسرم در حالی که لقمه‌های بزرگ بزرگ می‌گیرد: خوب مگه چند بار شده؟ شما دوتا کار همیشگی‌تونه.

من با کمال تعجب: کار همیشگی؟ خوب تازه اینستا رو نصب کردیم**. برامون تازگی داره. بعدشم من که عکس غذا کم می‌ذارم، معمولا همون رو اُپن عکس می‌گیرم. حالا یکی دو بار اینطوری شده.

دخترم: ببین مامان خوب شد؟

من: حالا غذاتو شروع کن. بعد نگاه می‌کنم.

با این حال نمی‌توانم صبر کنم. گوشی را از او می‌گیرم و عکس نهایی را نگاه می‌کنم. «آره خوبه»

دخترم: می‌خوای اِفِکت‌هاشو بیشتر تغییر بدم.

من: وای غزاله ول کن. همین خوبه. غذاتو بخور فعلا.

همسرم: باباجان غذاتونو بخورین... سرد شد.

دخترم: خوب مامان چرا یه آی‌فون نمی‌خری؟ یا یه گلکسی؟ اکسپریا هم خوبه. محسن یگانه هم آی‌فون داره هم گلکسی.

من: آهان گوشی بگیرم همش دست تو باشه.

دخترم: من برا خودت می‌گم. لایک عکسهات می‌ره بالا. من اگه اینستا داشتم چه عکسهایی می‌گرفتم.

من: لایک می‌خوام چه کار.

همسرم: من که از حرفهای شما چیزی سردرنمیارم. لایک و اِفِکت و اکسپریا و ...


   خلاصه عکس آماده‌ی ارسال می‌شود تا تصویری از سفره‌ی سه نفره‌ی ما جهانی شود و دیگران هم ببینند در سفره ما چه خبر است. ما چه می‌خوریم و چه نمی‌خوریم!


      یادم می‌آید دوران بچگی، یادش بخیر، آن موقع‌ها که هنوز مهمان سرزده مُد بود و هنوز مثل حالا بی‌کلاسی و از محالات نبود، اگر سر سفره، مهمان سرزده‌ای می‌آمد، مادرم خیلی هل می‌شد. مخصوصا اگر غذایمان از رویدادهای هفته و یا حاضری بود. کلا مادرم به اینکه سفره و آشپزخانه و در کل زندگی‌اش سرزده دیده شود خیلی حساس است.

حالا دخترش عکس سفره خودش را در شبکه اجتماعی به نام اینستاگرام ثبت می‌کند و از طرف دوست و آشنا و فامیل و غریبه رویت می‌شود و لایک می‌خورد!


از بعد از عید من و دخترم گوشی‌هایمان را عوض کردیم. گوشی دخترم مثلا هوشمندتر است! و بعد از امتحانات گوشی‌اش را پس گرفت L

** این خاطره مربوط به یک سال پیش است.



۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۴ ، ۰۰:۲۳
طاهره مشایخ