وقتی مهمان میآید!
امشب مهمان داریم. یکی از خوبیهای مهمان این است که خانه مرتب میشود. خانهی ما هم مثل دسته گل شده. به دخترم میگویم ما باید هفتهای یک بار مهمان داشته باشیم تا خانهمان مرتب شود. اتاق دخترم خیلی تمیز و مرتب شده. یک جاروبرقی اساسی هم کشیدم. منزلمان حسابی حال آمد. نامرتبی اتاقها و پذیرایی ما بیشتر به خاطر کتابها و مجلات من است. هر جا که نگاه میکنیم کتابی مجلهای افتاده.
صبح کمی تعمیرات خیاطی داشتم و چند تا دستگیره هم دوختم. ساعت نه صبح من کیک مهمانیم را هم درست کرده بودم و چای دم کرده و صبحانه آماده؛ منتظر دخترم و همسرم بودم. ماشاالله این دو تا بسیار خونسرد و من دقیقا برعکس؛ دوست دارم زودتر کارها انجام شود تا کمتر دچار اضطراب بشوم. ولی دخترم و همسرم معتقدند که بدون دلشوره و عجله هم کارها انجام میشود!!!
دفعه قبل که به امید این عزیزان بودم و به حرفشان گوش دادم و در مورد کارها زیاد تذکر ندادم، اتاق دخترم مرتب نشده بود و مجبور شد در اتاقش را قفل کند تا کسی نامرتبیش را نبیند و گردگیری میز تلویزیون که به عهده همسرم بود هم جلوی مهمانها انجام شد!!!
خلاصه ما سه تا آدم بسیار متفاوت داریم با خوبی و خوشی زیر یک سقف زندگی میکنیم.
الان هم قورمه سبزی روی گاز در حال قل زدن است و مرغ شکم پر هم دارد برایش خودش کم کم میپزد.