تهران؛ پایتختِ عشق: تهران را دوست دارم
سالها بود تهران را دوست نداشتم. سالها تهران را برای خودم چنین معنا میکردم: تهران شهرِ شلوغی و انواع آلودگیِ هوا و صوتی؛ تهران جای زندگی نیست؛ تهران فقط ترافیک دارد و هیچ.
سعی میکردم کمتر به تهران سفر کنم؛ کمتر به تهران فکر کنم و کمتر ذهنم درگیر زیباییهای این شهر بشود. اما مدتی است تغییرِ اندیشه دادهام. به این فکر میکنم که من زادهی تهرانم، هجده سال تمام در تهران زندگی کردم. با همسرم در این شهر آشنا شدم؛ مراسم ازدواجم تهران بوده، دخترم تهران متولد شده؛ کارشناسی ارشد را تهران خواندم؛ در این شهر با اساتید بزرگی مانند دکتر دبیرمقدم و زنده یاد دکتر حق شناس آشنا شدم.
از طرفی پدرومادرم، برادر و خواهرانم در این شهر زندگی میکنند. برادرزاده و خواهرزادهام تهران هستند. تمام اقوام، فامیل و آشنایانم در این شهر بزرگ میزیند. بهترین دوستان دوران جوانیم نیز تهران زندگی میکنند. پس من باید عاشق تهران باشم. این همه نشانههای قشنگ!
من عاشق محلههای قدیمی تهرانم. عاشق خیابان کرمان، همانجا که مادربزرگ نازنینم زندگی میکرد.
من عاشق پارکها و بوستانهای تهرانم.
من عاشق خیابانها و بزرگراهها، پلهای زیرگذر و روگذر و تونلهای تهرانم.
من عاشق خیابان ولی عصر(عج) تهرانم.
سه سال رفتوآمد به تهران برای کارشناسی ارشد، خاطرات خوبی برایم به جا نگذاشت. تحصیل با بچه کوچک، در اوج افسردگی و مشکلات روحیِ پس از زایمان، تمام خاطرات شیرین مرا تلخ کرد. اما حالا پس از سالها فکرم روشن شده؛ تصورم نسبت به تهران تغییر کرده.
اکنون تهران را دوست دارم. عاشق تهران شدم. شاید روزی به تهران برگردم. شاید.
سلام خانم مشایخ
رسیدن به خیر . خدا را شکر که خوش گذشته تهران ... آدم همیشه زادگاهش رو دوست داره ... هرچقدر هم یه موقعی اذیت شده باشه و لجش گرفته باشه از شهرش ولی بازم دوسش داره ... من اصفهان رو که دوست دارم هیچی ! یه زمانی عاشق تهران هم بودم ... حالا هم کم و بیش تهران رو دوست دارم .
شاد و سلامت باشید .