گاهی از زمین و زمان میبارد؛ اما خدا را شکر
این روزها کم مینویسم. بیشتر در حال خواندن و مطالعه هستم. حافظهی گوشیم پر از ذرات صدایم شده. گاهی واژهها مثل سیلاب روان میشوند و من چارهای جز ضبط صدا ندارم. تنها صداست که میماند.
در حال حاضر لپتاپ و تبلت و موبایل همه بسیج شدهاند تا دلنوشتههای مرا ثبت کنند. وای به روزی که موبایلم گم شود یا لپتاپ هنگ کند یا تبلتم قاطی کند. آن وقت است که من هم قاطی خواهم کرد.
روزهای غریبی است این روزها. از زمین و زمان میبارد. در هیچ دوره از عمرم اینطور دچار فکر و خیال نبودم؛ اما خدا را شکر. خالق من اگر درد و فکر و خیال میدهد، خودش هم به مخلوقش صبر و طاقت میدهد.
طبق معمول در ناحیه گردن و انگشتان دستم دردهای عجیب و غریبی دارم. با این دردها روزی چند بار استراحت مطلق میشوم. اما من سعی میکنم این دردها را دوست داشته باشم. چون با وجودشان روزی هزار بار یاد خدا میافتم و خدا را شکر میکنم.
برای مطالعه و روخوانی نهج البلاغه گروهی در تلگرام درست کردم. البته فعال گروه خودم هستم. اما چون نیت کردم که نهج البلاغه را در یک سال روخوانی کنم، این گروه را حتی فقط با یک نفر هم ادامه خواهم داد.
در گروه دیگری با مدیریت یکی از دوستان وبلاگی مشغول مطالعه کتب استاد مطهری هستیم. فعلا کتاب حماسه حسینی را میخوانیم. همیشه آرزوی شرکت در گروههای کتابخوانی را داشتم. حالا این آرزو، هر چند به صورت مجازی، در حال تحقق است.
پ.ن: امروز مهمان دارم. خواهرزاده همسرم. خیلی خوشحالم.