گزارش یک زبانشناس

هر آنچه مربوط به زندگی است

گزارش یک زبانشناس

هر آنچه مربوط به زندگی است

گزارش یک زبانشناس
پیوندهای روزانه

رقص پروانه‌ها

دوشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۴، ۰۸:۰۹ ب.ظ


    امروز وسط یک عالمه شلوغیِ شهر، میان آن همه رهگذر و ماشین، من مفتخر به تماشای رقص دو تا پروانه شدم. دو تا پروانه‌ی یک‌شکل و رنگارنگ که البته سبز، رنگِ غالبشان بود. یکی از پروانه‌ها روی زمین نشسته بود و دیگری دورش می‌چرخید و می‌رقصید و بالا و پایین می‌رفت. انگار راهشان را گم کرده بودند. انگار پروانه‌ای که روی سنگفرش خیابان نشسته بود در حال قهر بود و دیگری داشت منتش را می‌کشید. صحنه‌ی فوق‌العاده‌ای بود. حس می‌کردم خدا دارد مرا می‌بیند. به گمانم پروردگار این پروانه‌ها را سر راهم قرار داده بود. مطمئن شدم این دو پروانه نشانه هستند. باورم شد خدای من حواسش به من هست. همیشه حواسش به همه بندگانش هست.

    چند دقیقه‌ای ایستادم و آنها را نگاه کردم. کمی جلوتر چند نفری از دکه‌داران بازارچه میوه، میخکوبِ منِ میخکوب شده بودند. به خیالشان من چه دل خوشی دارم که ایستادم و پرواز پروانه را تماشا می‌کنم!

رهگذران بی‌خیال رد می‌شدند. چند نفری پروانه‌ها را در مسیر نگاهشان می‌دیدند و حتی برنمی‌گشتند تا بیشتر ببینند. مگر در طول عمرشان چند بار دیگر چنین اتفاقی رخ خواهد داد که دو تا پروانه یکسان وسط این همه شلوغی سر راهشان قرار می‌گیرد؟

    دوست داشتم فریاد بزنم و همه را از وجود این دو پروانه آگاه کنم: بیایید ببینید و مثل من انرژی بگیرید.

پروانه‌ها خیلی شبیه بودند. نمی‌دانم مادر و دختر بودند، خواهر بودند، دخترخاله بودند، شاید هم زن و شوهر بودند که این طور دور هم می‌چرخیدند! حتما شنیده‌اید که مادر به دختر می‌گوید: دورت بگردم!


         خدایا شکرت که هنوز آنقدر احساس دارم که زیبایی پروانه‌هایت چشمم را می‌گیرد.


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۷/۱۳
طاهره مشایخ

زندگی

نشانه‌ها

نظرات  (۴)

۱۳ مهر ۹۴ ، ۲۰:۱۲ سیامک آزرم صوفیانی
خدایا شکرت...
۱۳ مهر ۹۴ ، ۲۳:۲۷ یک خبرنگار ...
سلام ،
فوق العاده بود ...
احساستون رو میگم ...

من بارها از این صحنه ها می بینم ...
یا برخی صداهای خوب رو بین انواع آلودگی صدا می شنوم ...
مثل صدای یه پرنده کوچک از سرشاخه های درختان بلند کنار محل کار ...
معمولا شنبه های هر هفته ... !!
و هزاران زیبایی دیگه ...
به قول شما شُکر داره و دیگه هیچی ... 
سلام
شما قبلا به وبلاگ من سرزده بودی و من متوجه نشدم خودتون هم وبلاگ دارین.
حالا که پیداتون کردم خوشحال شدم. اینجا دلنشینه.
چه صحنه زیبایی . منم معمولا سعی میکنم این صحنه ها رو ببینم.
سلام
به به ! چه منظره ی با شکوهی بوده ... خیلی قشنگ توصیف کردید ... واقعا ادم ذوق می کنه ... و البته باید روح حساس و لطیف داشته باشی تا این چیزا را ببینی و حسش کنی ... همه کس این چیزا رو نمی بینه ....

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی