خیابانگردی و مردمشناسی
روز جمعه 24 مهر، دخترم گزینه دو داشت. بردیمش مدرسه و خودمان دو تایی رفتیم سبزه میدان تا من چکمه بخرم. سالها بود در کنار هم در این منطقه پیادهروی نکرده بودیم. به همسرم گفتم از زمانی که دوتایی اینجا پیادهروی کردیم کلی گذشته است.
جلوی ویترین کفشفروشی بودیم که گفتگوی خانوادهای نظرمان را جلب کرد. مادر جوان داشت کودک دو سالهش را آرام میکرد:
"مامان جان، بیا بریم اونجا مَمِهفروشیه. هر مَمِهای که خواستی برات میگیرم. یه عالمه مَمِه داره اون ممه فروشیه."
پدر بچه هم در تایید همسرش گفت: "آره، بابایی. بیا بریم برات ممه بخریم. من دیدم اون مغازه خیلی ممه داشت. بیا ممه بخریم با هم بخوریم بابایی."
بچه هم ول کن نبود. حسابی لج کرده بود و از جایش تکان نمیخورد. زن و شوهر همچنان داشتند به مکالمهشان ادامه میدادند و همان کلمات و عبارات را تکرار میکردند. پیادهرو خیلی شلوغ نبود و مکالمه آنها برای هر رهگذری قابل شنود بود. تقریبا همه برمیگشتند و لبخندی به این خانواده میزدند.
برایم سوال شده که این همه کلمه قشنگ داریم تو زبان فارسی. مثلا همین کلمه بَه بَه خیلی زیبا و قشنگه! و میتواند همهی خوراکیها را تعمیم دهد. آخه "مَمِه فروشی" دیگه چیه!!!
جمعه جاری یعنی 15 آبان هم دخترم گزینه دو دارد. این بار هم دوست دارم من و همسرم با هم برویم پیادهروی؛ دوتایی؛ به یاد قدیمها.