گزارش یک زبانشناس

هر آنچه مربوط به زندگی است

گزارش یک زبانشناس

هر آنچه مربوط به زندگی است

گزارش یک زبانشناس
پیوندهای روزانه

مرگ انسانیت

سه شنبه, ۲۶ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۳۲ ب.ظ


    خواستم از مرگ انسان بنویسم، خواستم از مرگ دختری همنام دخترم بگویم، خواستم از جمله‌ای بنویسم که مدام توی گوشم زنگ می‌زند: "دخترم را که همنام دخترت هست خیلی دعا کن. غزاله‌ی ما به دعای شما خیلی نیاز دارد."


    خواستم از مرگ یک انسان بنویسم. اما بهتر است از مرگ انسانیت بنویسم.


   امروز دو ساعت قبل از کلاس، همسرم خبر داد که دختر مهندس خضردوست به رحمت خدا رفت. می‌دانستم حالش خوب نیست، می‌دانستم توی کما رفته، اما خبر هولناک بود. یاد جمله پدرش افتادم. یاد همنامی او با دخترم افتادم. یاد خواهر مرحومه، یاد پدر و مادرش افتادم. یاد این که پنج سال با هم همسایه بودیم. تمام غصه‌های عالم هوار شد روی دلم. های های گریه کردم. دوست داشتم تشییع جنازه بروم. اما کلاس داشتم. همسرم مرا رساند دانشگاه و خودش رفت تشییع جنازه. توی ماشین گریه می‌کردم. توی اتاق استادان صدای مداحی می‌آمد، مداحی بومی سوزناک. کسی نبود و بغض من هم ترکید.

    سر کلاس طبق معمول، دانشجویان سروصدا می‌کردند و نظم کلاس را به هم می‌زدند. حس می‌کردم بغض توی گلویم هر لحظه ممکن است بترکد و من توی کلاس بزنم زیر گریه. تصمیم گرفتم جریان را برای بچه‌ها بگویم. بعد از کلی تذکر، از آنها خواستم امروز با من همکاری کنند و رعایت حال مرا بکنند. برایشان گفتم که امروز حال روحی خوبی ندارم و داغ عزیزی بر دلم هست. تعدادی خندیدند. مسخره بازی‌های عجیب غریب... برایم سنگین بود که من دارم از مرگ یک انسان حرف می‌زنم و بعضی انگارنه انگار. چند نفری تذکر دادند که موضوع را جدی بگیرند و در مورد مرگ شوخی نکنند. اما خنده‌ها ادامه داشت.

    یک معلم یا مدرس از دانشجویانش می‌خواهد رعایت حالش را بکنند و سروصدا نکنند و فقط حواسشان به درس باشد و تعدادی موضوع را به تمسخر می‌گیرند...

    همان لحظه، چند نفری شروع به خندیدن و مسخره بازی درآوردند و گفتند می‌خواهند مرا شاد کنند!!!

حداقل می‌توانستند نخندند و موضوع را در ظاهر جدی بگیرند. کم کم حس کردم مشکل فقط مرگ انسان نیست، بلکه مرگ انسانیت است. مرگ همدردی و همدلی است، مرگ نوعدوستی است، مرگ ارتباط است.


    انسانم آرزوست...

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۸/۲۶
طاهره مشایخ

دعا

غزاله

مادرانه

مرگ

نظرات  (۲)

سلام
خیلی متاسفم ... خدا اون دخترخانم رو رحمت کنه و صبر به خانواده شون بده  ... انشالله که حال شما هم بهتر بشه . واقعا گاهی آدم حس می کنه ، آدمها زبان همدیگه رو نمی فهمند .
گاهی رفتار از کنترل ادم خارج میشه .بعدش پشیمونی هم در پی داره ...
خدا رحمت کنه غزاله ی عزیز و ..به خانوادش صبر بده.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی