فرار از واقعیت: از این زندگی به آن زندگی
چهارشنبه, ۲۵ آذر ۱۳۹۴، ۱۲:۲۱ ب.ظ
گاهی برای فرار از فکر و خیال و فراموش کردن پیرامونم به سمت کتاب میروم. در واقع کتاب مرا به سمت خودش میکشد. بیشتر پیادهرویهایم به شهر کتاب ختم میشود. مثل معتادها کتاب میخرم و مثل کرم کتاب میافتم به جان کتاب.
از همه نوع میخوانم. از هر نویسندهای که خوب فکر میکند و خوب هم مینویسد. در واقع من از زندگی و مشکلات خودم فرار میکنم و به نوعی از طریق کتاب، وارد زندگی دیگران میشوم.
من از غصههای خودم فرار میکنم؛ اما با کتاب میروم سراغ غصهی دیگران؛ غصهی آدمهای توی کتابها. با آنها شاد میشوم، با آنها گریه میکنم، با آنها زندگی میکنم، از آنها زندگی کردن یاد میگیرم. من از آدمهای توی کتاب عبرت میگیرم.
از طریق کتاب، از مشکلات و غم و غصهها و اندیشهی خودم پل میزنم به غم و غصهها و اندیشهی دیگران.