داستانک
جمعه, ۲۶ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۱۱ ق.ظ
پیرزن پاییز را دوست دارد. هر روز بعد از نماز و تا قبل از طلوع آفتاب چادرش را دور کمر میبندد و لچک به سر به حیاط میرود. پرتقالها و نارنجها را دانه دانه میچیند. آنهایی که نزدیک زمیناند با دست و آنهایی که نزدیک آسمان با کَردِخاله.
پیرزن پاییز را دوست دارد. هر روز بعد از ورزش صبحگاهی، سر راهش از پیرزنی که کنار پیادهرو بساط پهن میکند پرتقال و نارنج میخرد. بعد از دوش، صدای غژغژ دستگاه آب پرتقال گیری توی خانه میپیچد.