ذهن درگیر من
يكشنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۵، ۰۱:۲۹ ب.ظ
گرفتاری یعنی گوسالهای که زاییدی هنوز گاو نشده، چند گوساله دیگر هم قصد به دنیا آمدن داشته باشند!
هنوز در گیرودار مارجان هستم که دو سوژه مثل دارکوب توی سرم میکوبند و ذهنم را قلقلک میدهند. یکی مربوط به مسجدی است که هر روز سر راه دانشگاه میبینم. سالها پیش از بیخوابی نشستم شبانه چند صفحهای در موردش نوشتم. یک هفته شبانه روز صد صفحه پر شد. روزگار و گرفتاریهای روزمره باعث شد کلا یادم برود چنین چیزی نوشتم. البته خیلی خام و بیتجربه نگارش شده. اما سوژه و درونمایه خوبی دارد. باید سر فرصت بنشینم و حسابی بپزمش!
دومین سوژه خیلی خاص است. هنوز روی کاغذ نیامده. اما ذهنم را حسابی درگیر کرده.