گزارش یک زبانشناس

هر آنچه مربوط به زندگی است

گزارش یک زبانشناس

هر آنچه مربوط به زندگی است

گزارش یک زبانشناس
پیوندهای روزانه

داستان یک زن: محکوم به ماندن

شنبه, ۷ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۵۳ ق.ظ


    گفته بودم زنی را میشناسم که در جزیره ای دورافتاده گرفتارِ آدمخوارها شده. پیشنهاد رسید بلمی بسازد و خودش را نجات بدهد.

پاسخ این است: نمیتواند. نمیتواند. محکوم به ماندن است. محکوم به سوختن و ساختن است.


   اما با این وجود هنوز معتقد است که قایقی باید ساخت. پشت این دریاها شهری است.


   گاهی نوح میشود، به فکر ساخت قایق میفتد.

   گاه حوّا میشود و به خوردن میوه ممنوعه فکر میکند.

   گاهی موسی میشود و به عصایی فکر میکند که اژدها میشود و آدمخوارها را میترساند.

   گاه مریم میشود و منتظر مایده بهشتی زیر تک درخت جزیره میماند.


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۱۲/۰۷

نظرات  (۱)

همه این نوح و موسی و حوا شدن، شدنش ریشه اش در جای دیگریست، ریشه اش توی همان کرجی ساده است که با دست هایش می تواند سرهم اش کند! شاید همین امید کوچک نجاتش بدهد!
شاید باید مریممان دست از درختش بکشد تا موسی کارش را بکند!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی