خاطرات عید
دوشنبه, ۳۰ اسفند ۱۳۹۵، ۱۱:۲۳ ق.ظ
حالا که کم کمک و نرم نرمک میرسد بهار نازنین، ذهن فعال من همینطور میگردد و خاطرات گذشته را زیرورو میکند.
بعد از تحویل سال، اولین عیدی توپ و حسابی از بابای عزیزم بود. پولها را توی کیفی که از قبل آماده کرده بودم میگذاشتم. بعد میرفتیم خانه عمواحمد خدابیامرز. عیدی عمو هم حسابی بود. تخم مرغهای عزیزخانم هم خیلی خوب بود. میوه و آجیل و شیرینی خانه عمو احمد با همه جا توفیر داشت. یک سرو گردن از همه بالاتر بود.
بعد همه خانه مامانجان جمع میشدیم. عطر سبزی پلو با ماهی و کوکو سبزی محشر از همان سر کوچه آدم را دیوانه میکرد.
ای وای چقدر خوب بود. چقدر همه شاد بودیم. شادی واقعی...