گزارش یک زبانشناس

هر آنچه مربوط به زندگی است

گزارش یک زبانشناس

هر آنچه مربوط به زندگی است

گزارش یک زبانشناس
پیوندهای روزانه

۲۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فرهنگ» ثبت شده است

خوب که چی...

يكشنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۵۰ ب.ظ


دیشب کتاب "زمستان با طعم آلبالو" تمام شد و من از خودم پرسیدم: "خوب که چی؟"

یاد دیالوگ شهاب حسینی در سریال شهرزاد افتادم: "داستان فیلم باید طوری باشد که آدم بگه خوب بعدش چی؟؟؟ نه اینکه بگه خوب که چی..."

دوست دارم کتابی که می‌خوانم ذهنم را خیلی درگیر کند. نه تنها پاسخگوی سوالات ذهنم باشد، بلکه سوالات تازه‌ای برایم به وجود بیاورد. این کتاب تعلیق خوبی داشت. خسته کننده نبود، جذاب بود. اما از داستان انتظار بیشتری داشتم. شاید دلیلش این باشد که اولین کتابی که از این نویسنده خواندم مرا خیلی خیلی مجذوب کرد!!! 

کتاب "زمستان با طعم آلبالو" را به واسطه کتاب "کشور چهاردهم" این نویسنده شروع کردم. "کشور چهاردهم" شامل داستانهایی از افسانه‌های گیلکی بود. خواندن کتاب کشور چهاردهم را به همه علاقمندان ادبیات گیلکی و فولکلور گیلکی پیشنهاد می‌کنم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۵ ، ۱۲:۵۰
طاهره مشایخ

شما که غریبه نیستید!!!

چهارشنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۴، ۰۵:۰۲ ب.ظ


    دقت کردین این جمله در مراودات و ارتباطات روزمره و کاری چقدر مصرف و کاربرد دارد؟!


    واقعا مرز غریبه و آشنا و محرم و نامحرم کجاست؟!

    چه کسی این معیارها را تعیین می‌کند؟!


    گاهی این جمله را به پدرومادرمان می‌گوییم، گاهی به خواهر و برادر و دخترخاله و دوست صمیمی و ... و گاهی به یک همکار می‌گوییم، گاهی به راننده سرویس، گاهی به بقال سر کوچه و گاهی به همسایه‌ای که فقط با هم در حد سلام علیک ارتباط داریم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ بهمن ۹۴ ، ۱۷:۰۲
طاهره مشایخ

کمی مردم شناسی: توهین کردن!

دوشنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۲۷ ب.ظ


    آدم باید در چه جایگاهی باشد تا بتواند به دیگران توهین کند؟


   چند وقت پیش شاهد دعوایی بودم که یکی از طرفین داشت به دیگری می‌گفت: «تو در جایگاهی نیستی که به من توهین کنی؟»


   توهین کردن جایگاه نمی‌خواهد، فقط کمی جسارت و پررویی و بی‌ادبی می‌خواهد. در لحظه توهین، باید آینده نگری آدم هم صفر شود تا بتواند قشنگ و حسابی به طرف مقابلش توهین کند. می‌گویم آینده نگری، منظورم این است که شخص توهین کننده چشمهایش را می‌بندد و بدون توجه به اینکه در آینده می‌خواهد دوباره چشم تو چشم طرف مقابلش شود به او توهین می‌کند!!!


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ بهمن ۹۴ ، ۱۲:۲۷
طاهره مشایخ

سبدِ کتابِ ماه: آذر ماه

پنجشنبه, ۳ دی ۱۳۹۴، ۰۱:۵۳ ب.ظ


     سبد خرید کتاب آذر ماه من شامل کتاب‌های زیر است:

   زمین آدمها

   جستارهایی در باب عشق

   هنر شفاف اندیشیدن

   فلسفه‌ای برای زندگی

و

  فن داستان‌نویسی

 

البته فعلا وقت خواندن همه‌ی این کتاب‌ها را ندارم و برای روز مبادا خریدم. "فلسفه‌ای برای زندگی" را نصفه خواندم. چند صفحه هم از "زمین آدمها" و "هنر شفاف اندیشیدن" خواندم.

چند روز پیش از کتابخانه دو تا کتاب امانت گرفتم: "گریزِ دلپذیر" و "عقاید یک دلقک". "گریز دلپذیر" نوشته آنا گاوالدا را به توصیه یکی از دوستان وبلاگی گرفتم. سه سوته خواندمش. خوب و روان بود. البته این دوستم کتاب "من او را دوست داشتم" را معرفی کرده بود.


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۴ ، ۱۳:۵۳
طاهره مشایخ

رمان‌نویس‌های قدیمی

يكشنبه, ۲۲ آذر ۱۳۹۴، ۰۷:۱۱ ب.ظ


   این روزها که در حال تکمیل مارجان هستم، بیشتر و عمیق‌تر به ریزه‌کاری‌های نویسندگی فکر می‌کنم. به محمود دولت آبادی که کلیدرِ چند جلدی را خلق کرد! یا نادر ابراهیمی که آتش بدون دود را با واژه هایش بر روی کاغذ نقش زد!

   یا بسیاری از رمان‌های چندجلدی معروف جهان مثل خانواده تیبو!

چه حوصله‌ای داشتند این نویسنده‌ها!

چه همتی! چه خلاقیتی!

چه حواسی!

 

و البته خوانندگان هم خیلی باحوصله بودند که این رمان‌ها را می‌خواندند و لذت می‌بردند!

امروزه دیگر نه نویسندگان حوصله خلق چنین آثار عریض و طویلی دارند و نه خوانندگان حوصله و وقت خواندن!


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ آذر ۹۴ ، ۱۹:۱۱
طاهره مشایخ

تی تایم!

يكشنبه, ۸ آذر ۱۳۹۴، ۰۶:۴۵ ب.ظ


     امروز توی تاکسی از دم دانشگاه تا یک مسیر طولانی همنشین دو دانشجوی پرستاری بودم و شنونده یک مکالمه‌ی طولانی و بوق......

 آنچه در زیر می‌آید فقط گلچینی از این مکالمه است:

 

- حذفم کرد بی‌شعور... تقصیر اون مریم بی‌شعوره... گفته بود الاغ حاضر غایب نمی‌کنه.

- حالا می‌رفتی باهاش حرف می‌زدی... شاید قبول می‌کرد؟

- نه بابا. بی‌شعورتر از این حرفهاست... بهش میگم نمی‌رسم کلاسو بیام، میگه من چند تا کلاس دارم، انتخاب زیاده... اون قدر نفهمه که نمی‌فهمه من چی می‌گم... بی‌شعور بهم میگه خوب ساعتهای دیگه و روزهای دیگه رو میومدی.

- ای بابا... بد شد... می‌خوای من برم باهاش حرف بزنم؟

- قبول نمی‌کنه... نفهمه... بی‌شعوره... فقط این نیست که... اون سوپروایزر بیمارستان هم خیلی بی‌شعوره. دیروز بهش می‌گم برا درسهام وقت کم میارم... میگه خوب تو "تی تایمت" به درسهات برس... یکی نیست بگه آخه بی‌شعور کدوم آدم احمقی تو تی تایمش درس می‌خونه... اسمش روشِ دیگه... "تی تایم".


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۴ ، ۱۸:۴۵
طاهره مشایخ

نون بربری و نوشابه یادتونه؟

پنجشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۵۱ ب.ظ


      لازم دیدم اکنون که مجالی پیدا کردم از تمام دوستانی که سالیان درازی با تبلیغات ویژه و استثنایی توانستند نوشابه و تمام نوشیدنی‌های گازدار را به بهترین شکل در روح و روان و تمام وجودمان تزریق کنند؛ تشکر ویژه‌ای داشته باشم؛ مخصوصا دوستان صداوسیمایی که خیلی زیبا با تکه‌های یخ نوشابه‌های گازدار را در اعماق ذهن و اندیشه‌مان فرو کردند. تبلیغاتشان چنان جذاب و موثر بوده که در بندبند وجودمان رخنه کرده و توانسته نوستالوژی ویژه‌ای برایمان ایجاد کند.


    ذهنیت نسل من و حتی نسل دخترم نمی‌تواند رستوران رفتن و مهمانی و عروسی را بدون نوشابه تصور کند! شما که غریبه نیستید من خودم چلو کباب را برا نوشابه‌ش دوست دارم!

    خوب چه کار کنم؟! نوشابه خوشمزه است! می‌فهمین؟!

    حتی برایش جوک هم ساخته بودند؟ یادتونه؟ نون بربری و نوشابه؟


    اکنون هم باید از تمام عزیزانی که به بهترین شکل در حال تخریب این گذشته‌ی زیبا و دوست داشتنی هستند کمال سپاس و تشکر را داشته باشم.

باشه عزیزم تو درست می‌گی! تو سرویس بهداشتی خونه‌تو با نوشابه تمیز کن!


   پ.ن : نوشابه خوب نیست؛ خیلی مضر است. دوغ را جایگزین کنیم. ما مادرها مسوول وضعیت سلامت نسل آینده هستیم. تبلیغات خانمان برانداز است. سبک زندگی‌مان را باید کم کم عوض کنیم. به نظر من وضعیت سلامت در کشورمان نارنجیِ رو به قرمز است(البته خیلی خیلی خیلی خوشبینانه)


۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۴ ، ۱۲:۵۱
طاهره مشایخ

3- ما در اینستاگرام We in Instagram

سه شنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۴۴ ب.ظ

مورد 1:

    می‌گوید شما اگه عکس پروفایل منو ببینین متوجه حال بد من می‌شین!

عکس پروفایل در شبکه‌های اجتماعی مثل اینستاگرام و فیس‌بوک، نما و نشانه‌ای از وضعیت فعلی آدم‌ها می‌شود. انگار هویت‌شان را نشان می‌دهد. حال خوب داری پس عکس پروفایلت عکس خوب و زیبا و امیدبخش می‌شود؛ اما اگر حال آن لحظه‌ات خوب نباشد و به اصطلاح اعصاب نداشته باشی عکس پروفایلت می‌شود یک عکس زشت یا حتی رنگ سیاه.

    یک پست هم می‌زنی که نشان دهی از عالم و آدم طلبکاری؛ همه با تو مشکل دارند؛ همه سر تو را کلاه گذاشته‌اند...

    باشه قبول. تو همان آدم خوبه قصه‌ها. همه‌ی عالم بد و تو یکی خوبِ خوبِ خوب.


مورد 2:

    کنار عکس پروفایل می‌نویسد: جانم فدای رهبر؛ کفن پوش منتظر ندای سیدعلی

بعد وارد صفحه می‌شوی می‌بینی صاحب صفحه همش عکس رستوران و کالای خارجی و مارک‌دار گذاشته. خوب عزیز من، تو که رهبر را قبول داری نباید به حرف رهبر هم گوش بدهی؟! رهبر مگر نگفتند کالای داخلی مصرف کنید!

    چیه به نفعت نیست کالای داخلی مصرف کنی؟! پس چرا شعار می‌دی؟

البته عکس‌های مذهبی هم دارد: عکس صرف ماهیچه در رستوران‌های معروفِ سفرهای زیارتی مشهد و ...

اکثریت جامعه فقط داریم شعار می‌دهیم؛ حرف و عمل‌مان یکی نیست. وقتی کسی حرف و عملش یکسان نباشد می‌شود آدم دورو و این شبکه‌ها و در کل خود جامعه هم پر شده از یک عالمه آدم‌های توخالی و دورو.


۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۴ ، ۲۰:۴۴
طاهره مشایخ

ما دختردارهای نازنین

يكشنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۲۵ ق.ظ


اون قدیمها، قدیمترها، خیلی قدیمترها، اون وقتها که زن‌ها ضعیفه بودند و دخترها زنده به گور می‌شدند؛

اون وقتها که دختردارها باید اونقدر دختر می‌آوردند تا بالاخره یکی پسر می‌شد؛ به هر قیمتی، به قیمت زن دوم و سوم حتی؛ و به قیمت مردن ضعیفه‌ها سر زا.

خلاصه الان ما شدیم دختردار.

ما دختردارهای نازنین.

ما دختردارهای محترم.

ما دختردارهایی که دیگر محاکمه نمی‌شویم و یا حداقل کمتر تحت فشاریم. الان دیگر سرمان را بالا می‌آوریم و با افتخار و عزت اعلام می‌کنیم: ما دختر داریم.

اونقدر زنها سر زا رفتند و اونقدر دخترها زنده به گور شدند تا رسیدیم به اینجا که "روز دختر" داریم و برای دخترهایمان هدیه می‌خریم. الان دیگر به دخترهایمان افتخار می‌کنیم. روزگاری پسردارها میدان‌دار بودند و چه فخرها می‌فروختند. امروز پدرانِ دختردار در صفحات شخصی خود با افتخار و سربلندی می‌نویسند:

بیش‌تر، دخترها، بابایی هستند

یا

بیش‌تر، باباها، دختری هستند!


روز دختر، روز ولادت کریمه اهل بیت مبارک

روز گل‌دخترها، گل‌دخترهایی که می‌خواهند در آینده مایه آرامش پسرهای قند عسل بشوند مبارک


۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۲۵
طاهره مشایخ

دغدغه‌های پدرومادری: عینک آفتابی!

دوشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۱۰ ق.ظ


    این روزها با این حجم وسیع تبلیغات کالا، مصرف‌گرایی و تنوع‌طلبی که در سطح جامعه وجود دارد و گریبان همه را گرفته، تربیت و پرورش فرزندان کار بسیار دشواری شده. خیلی از اصول تربیتی قدیمی دیگر کارایی ندارد. حتی نسل قدیم هم تنوع‌طلب شدند. مثلا قدیم‌ها بیشتر افراد دو دست کیف و کفش و لباس داشتند: یکی برای مهمانی‌های رسمی و عروسی و دیگری برای دم‌دستی. اما اکنون هر کدام از این مقوله‌ها سرشان خیلی شلوغ شده است. کمدها و کشوهایمان پر شده از کیف و کفش و لباس. خود ما هم که از نسل قدیم هستیم و سختی‌های زمان جنگ را چشیده‌ایم نسبت به گذشته تنوع‌طلب‌تر و مصرف‌گراتر شده‌ایم. البته جوّ جامعه و مدگرایی که از رسانه‌ها تبلیغ می‌شود هم خیلی موثر بوده. حالا این وسط ما می‌خواهیم دختر خودمان را مثلا خوب و اصولی تربیت کنیم.


    مدتی بود دخترم عینک آفتابی نمی‌زد. اول گفت برایش کوچک شده، بعد گفت از مدلش خوشش نمی‌آید. خلاصه اصرار که عینکش از مد افتاده و باید یک عینک جدید بخره. عینکش برای سه سال پیش بود و خیلی هم استفاده نکرده بود. از طرف دیگر منم اصرار که عینک آفتابی بیشتر برای آفتاب و مسایل سلامتی استفاده می‌شود و مثل کیف و کفش و لباس خیلی تابع مد نیست. و مدام هم خودم و پدرش را مثال می‌زدم: "من و پدرتو ببین؛ الان چند ساله همین عینک را داریم و مشکلی هم نیست." خلاصه از ما اصرار و از دخترم انکار. مخصوصا چشمش عینک‌های رنگی جیوه‌ایِ گردی که هنرپیشه‌ها می‌زنند گرفته بود.


    دو سه هفته‌ای گذشت. چند عینک فروشی رفتم و عینک‌ها را خوب برانداز کردم. دیدم حق دارد و تصمیم گرفتم برایش عینک نو بخرم. پریروز رفتیم و یک عینک خوشگل خریدیم. شما که غریبه نیستید با دیدن این همه مدل‌های قشنگ خود من هم وسوسه شده بودم یک عینک آفتابی بخرم!!!

 

     حالا از پریروز تا به حال هوا بارانی است و خورشید خانم یک لحظه هم آفتابی نمی‌شود تا این دختر ما عینک آفتابی قشنگش را بزند به چشمانش!

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۱۰
طاهره مشایخ