گزارش یک زبانشناس

هر آنچه مربوط به زندگی است

گزارش یک زبانشناس

هر آنچه مربوط به زندگی است

گزارش یک زبانشناس
پیوندهای روزانه

۴۸ مطلب با موضوع «روزمره» ثبت شده است

وقتی مهمان می‌آید!

پنجشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۳۹ ب.ظ


      امشب مهمان داریم. یکی از خوبی‌های مهمان این است که خانه مرتب می‌شود. خانه‌‌ی ما هم مثل دسته گل شده. به دخترم می‌گویم ما باید هفته‌ای یک بار مهمان داشته باشیم تا خانه‌مان مرتب شود. اتاق دخترم خیلی تمیز و مرتب شده. یک جاروبرقی اساسی هم کشیدم. منزلمان حسابی حال آمد. نامرتبی اتاق‌ها و پذیرایی ما بیشتر به خاطر کتاب‌ها و مجلات من است. هر جا که نگاه می‌کنیم کتابی مجله‌ای افتاده.

   

    صبح کمی تعمیرات خیاطی داشتم و چند تا دستگیره هم دوختم. ساعت نه صبح من کیک مهمانی‌م را هم درست کرده بودم و چای دم کرده و صبحانه آماده؛ منتظر دخترم و همسرم بودم. ماشاالله این دو تا بسیار خونسرد و من دقیقا برعکس؛ دوست دارم زودتر کارها انجام شود تا کمتر دچار اضطراب بشوم. ولی دخترم و همسرم معتقدند که بدون دلشوره و عجله هم کارها انجام می‌شود!!!

    دفعه قبل که به امید این عزیزان بودم و به حرفشان گوش دادم و در مورد کارها زیاد تذکر ندادم، اتاق دخترم مرتب نشده بود و مجبور شد در اتاقش را قفل کند تا کسی نامرتبی‌ش را نبیند و گردگیری میز تلویزیون که به عهده همسرم بود هم جلوی مهمان‌ها انجام شد!!!

    خلاصه ما سه تا آدم بسیار متفاوت داریم با خوبی و خوشی زیر یک سقف زندگی می‌کنیم.

الان هم قورمه سبزی روی گاز در حال قل زدن است و مرغ شکم پر هم دارد برایش خودش کم کم می‌پزد.

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۴ ، ۱۳:۳۹
طاهره مشایخ

حرفهای خاله زنکیِ عرفانی

چهارشنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۳۷ ب.ظ


    می‌شود در مهمانی‌ها حرفهای روزمره زد و عاقبت سر از عرفان و معرفت درآورد. البته این بستگی به افراد و فضا و موقعیت هم دارد. بله می‌شود. مثلا همین دیشب. شرحش چنین است:


    دیروز دخترخاله همسرم-تنها فامیل همسرم که با هم رفت‌وآمد داریم- ما را برای شب دعوت کرد. موقع شام، ما خانم‌ها، یعنی من و میزبان و دخترش، توی آشپزخانه بودیم و مثل همیشه داشتیم صحبت می‌کردیم و میزبان هم در حال کشیدن برنج بود. قابلمه چدنی بود. از میزبان در مورد کیفیت قابلمه چدنی پرسیدم. خلاصه بعد از کمی صحبت در مورد انواع مارک‌ها، دختر میزبان به من پیشنهاد داد که اگر خواستم از این قابلمه‌ها بخرم از نوع مربع‌ش نخرم و نوع گرد این قابلمه‌ها بهتر است؛ چون خورش فضای بهتری برای پختن دارد!

  خلاصه از بحث قابلمه‌ی گِرد رسیدیم به اینکه عالم بر اساس دایره است؛ چرخه زندگی، چرخه طبیعت و نقطه و دایره و ...

   میزبان همینطور که برنج را توی دیس می‌کشید گفت که بسیاری از عرفا آیه إِنَّا لِلّهِ وَ إِنَّـا إِلَیْهِ رَاجِعونَ را هم چرخه‌ای دایره‌ای شکل درنظر می‌گیرند که البته برای خودش بحث مفصلی دارد.

   سفره پهن بود و دیگران نیز منتظر؛ وگرنه بحث شیرین دایره حتما ادامه پیدا می‌کرد.


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۴ ، ۱۵:۳۷
طاهره مشایخ

روزها میگذرد

يكشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۴، ۰۹:۰۰ ق.ظ


هنوز خستگی تهران رفتنِ عید فطر از تنم درنیامده بود که پنج شنبه دوباره رفتم تهران و جمعه شب هم برگشتم: کمتر از بیست و چهار ساعت!

اینبار تنها رفتم: تنهای تنها. بدون همسر و دخترم. چهلمِ عزیز تازه سفرکرده ای بود که اگر نمی رفتم دلم طاقت نمی آورد.

تازگی ها مرگ چقدر دم دستی شده! چقدر نزدیک و ما همچنان پیروزمندانه و غرورآفرین باورش نداریم. البته یک جورهایی باورش داریم، اما برای همسایه.


دلم سفر می خواهد. یک سفر خیلی آرام. بی دغدغه. بی اضطراب. بی دردسر. خودم و خودم. همسر و دخترم هم اگر قول بدهند که کمتر سربه سرم بگذارند می توانند همراهم بیایند:)

شدیدا نیازمند آرامش هستم. یک آرامشِ آرام. همسایه پشتی که دسترسی بهش نداریم توی خانه سگ نگهداری می کند. این سگ تمام شبانه روز پارس می کند و ناله می کند. ظاهرا کسی توی خانه نیست و سگ را به امان خدا گذاشته اند. شبها از صدایش کلافه می شویم. خواب مان تکه تکه می شود. آنقدر صدای پارس این سگ عجیب و غریب است که اوایل فکر می کردیم صدای ناله یک زن یا بچه است.


۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۰۰
طاهره مشایخ

یا غیاث المستغیثین

شنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۵۱ ب.ظ

یا غیاث المستغیثین

ای فریادرسِ فریاد خواهان

  مدتی است این عبارت وِرد زبانم شده؛ مدام خدای خودم را این چنین می‌خوانم: یا غیاث المستغیثین

شبهای قدر هم در دعای جوشن کبیر، همگی چندین بار خدایمان را به "یا غیاث المستغیثین" صدا زدیم.

   همگی خدایمان را با اسماء مبارکی نظیر: یا حَبِیبُ یَا طَبِیبُ یا شَافِی یَا وَافِی یَا مُعَافِی یَا هَادِی یَا قَاضِی یَا رَاضِی یَا عَالِی یَا بَاقِی هم خواندیم.

    امسال درکم از دعای جوشن کبیر خیلی بهتر بود؛ حتی فکر می‌کنم سال‌های گذشته از این دعای پرمحتوا هیچ درکی نداشتم. خیلی مشتاق شدم برای خواندن دوباره‌ی آن. برای همین هم برای شب‌های قدر سال آینده لحظه شماری می‌کنم.

اصلا چرا فقط شب‌های قدر؟

    یکی از مشکلات ما همین است: ما عاشورا و تلاش برای آزادگی و حق طلبی را غروب عاشورا تمام می‌کنیم؛ تلاش برای خوب بودن را هم همان روز عید فطر فراموش می‌کنیم؛ همت برای ایجاد هوای پاک فقط برای روز هوای پاک است و هزار مورد دیگر.

شب‌های قدر همه خدایی می‌شویم و عجیب احساس بندگی و بی‌کسی می‌کنیم و بعد از آن دوباره بندگی را فراموش می‌کنیم و می‌خواهیم بر روی زمین خدایی کنیم.


    و علامه حسن زاده آملی چه زیبا گفته است: خداست که دارد خدایی میکند.


یا غیاث المستغیثین

ای فریادرسِ فریاد خواهان

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۲۳:۵۱
طاهره مشایخ

سلام از نامهای خداست

شنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۰۱ ب.ظ

سلام

و به نام سلام

   که از نامهای پروردگار است: سلام و هزاران سلام که هیچ چیز سلامتی نمیشود.

یک هفته خانه نشینی و افقی ماندن برایم کابوسی بود. کارهای شخصی ام را نمیتوانستم انجام دهم. یک قدم راه رفتن با کلی دادوفریاد بود. دستم را به دیوار و صندلی میگرفتم و خودم را به گاز و یخچال و کابینتها می رساندم.

   آن قدر دردم جدی بود که وقتی برای تدریس تماس گرفتند کنسل کردم. و حتی برای ترم بعد هم ناامید بودم. خیلی سخت گذشت، خیلی.

   این جور وقتهاست که غربت خودش را خوب نشان می دهد: من بودم و همسرم و غزاله و یک خدای بزرگ.

شکم آدم روزه دار، مریضی و ناخوشی نمی فهمد: افطار و سحر می خواهد. البته همخانه های من آدمهای خوبی بودند، با من کنار آمدند. الهی شکر گذشت. سخت گذشت، اما گذشت. تلنگر به جایی بود: آدمیزاد، حواست باشد؛ به یک اشاره افقی می شوی و همه چیز را کابوس میبینی.


موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ تیر ۹۴ ، ۱۳:۰۱
طاهره مشایخ

قرارهای دوتایی؛ کنج اتاق آخری

دوشنبه, ۸ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۰۲ ق.ظ

این روزها هم باید بگذرد, اما چقدر سخت میگذرد.

چهل سالگی و اینقدر معرکه گیری!!!

حالا که این همه چیز توی سرم هست, حالا که میخواستم تصمیم های بزرگ بزرگ بگیرم, دچار دردسرهای عظیم شدم!

در فریزر را باز میکنم و مات و مبهوت میشوم: یعنی این کارها را من انجام دادم, همین هفته پیش بود که گوشتها را بسته بندی کردم, پیازداغ درست کردم, بسته های شامی لپه!!!

حتی دیدن جاروبرقی هم عذابم میدهد, همین چند روز پیش بود که دو روز درمیان جارو میزدم و تی میکشیدم.

لپ تاپم دارد خاک میخورد.

کتابها و جزوه ها چند روز است دست نخورده.

اتاقها نامرتب شدند.

دخترم هر چقدر هم کمک کند کار خودم نمیشود.


خداجون اگر بگویم راضیم به رضایت که معلوم است با توی خدا هم روراست نبودم.

اما خداجونم غلط کردم, بذار برگردم به روال قبلی.

میدونم که داری بازم امتحانم میکنی، یه امتحان خیلی بزرگ.

اینجا غریبه رد میشه, قرار دوتاییمون همون مثل همیشه, گوشه اتاق آخری.

اما وقتی درد امانم را برد مجبورم فریاد بزنم.


اللهم اشف کل مریض


پ.ن: از دوستان عزیزی که جویای حال بودند بسیار التماس دعا دارم.

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۴ ، ۱۰:۰۲
طاهره مشایخ

افقی شدم:)

شنبه, ۶ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۵۷ ب.ظ

یک هفته است که افقی شدم, دکتر و آمپول هم افاقه نکرده.

دوباره برگشتم به سالهای قبل, همان سالها که درد امانم را بریده بود.

این هم امتحان دیگری است, یکی دو ماه اخیر فقط امتحان داشتم:)

اللهم اشف کل مریض

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۴ ، ۲۳:۵۷
طاهره مشایخ

رمضان، افطار، زندگی

دوشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۵:۰۷ ب.ظ


   شما را نمی‌دانم. ولی من خودم در ماه مبارک رمضان رسما مفید نیستم. بیشتر کارهای روزمره‌م تقریبا کنسل می‌شوند: وبلاگنویسی، نوشتن مطالب مختلف، کتابخوانی، گوش دادن به سخنرانی و تفسیر قرآن، پیاده‌روی و ... .

از این بابت خیلی ناراحتم. اصلا حال انجام کاری ندارم. سال‌های قبل از شب تا سحر بیدار بودم و کلی کارهای عقب مانده را انجام می‌دادم. اما امسال خیلی خسته می‌شوم؛ خواب چشمانم را می‌گیرد.

   

     چند روز پیش شامی لپه رشتی درست کردم. بعد از بسته بندی گذاشتم تو فریزر. تقریبا یک روز در میان افطار درست می‌کنم. همسرم هر روز هم این شامی را درست کنم راضی است الهی شکر. دخترم این چند روز ویروسی شد و نتوانست روزه بگیرد. خلاصه نهارها باید برای او کته ماست و جوجه کباب درست کنم. خدا را شکر حالش بهتر است و ان‌شاءالله از فردا دوباره روزه می‌گیرد. دیروز که داشتم برای دخترم سیب رنده می‌کردم یاد افطارهای قدیمی در خانه مادربزرگم افتادم. یادش بخیر وقتی رمضان به تابستان می افتاد، فالوده طالبی و فالوده سیب و آب‌دوغ عضو ثابت سفره‌های مادربزرگم بود. خدا همه رفتگان را رحمت کند. حالا من امروز به یاد گذشته‌ها برای افطار آب‌دوغ درست کردم.

امروز بعد از انجام کارهای خانه لپ‌تاپ را روشن کردم و استارت تایپ را زدم.


    واقعا در کار برخی از این علمای دینی به خاطر پشتکار و اراده و همت عظیمشان می‌مانم. مثلا علامه حسن زاده آملی بیشتر کتاب‌هایشان را با زبان روزه نوشته‌اند!!!


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۴ ، ۱۷:۰۷
طاهره مشایخ